responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 479


* ( يا نُوحُ إِنَّه لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ ) * عرض كردم بعضى از مردم * ( إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ ) * را بوصف قرائت ميكنند و بعضى * ( إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ ) * را باضافه قرائت ميكنند كسى كه * ( إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ ) * را باضافه قرائت ميكند فرزند نوح را از او نفى ميكند يعنى معنى آيه اين چنين مىشود كه فرزند نوح از عمل نوح نبود بلكه عمل كسى است كه بدكار بوده آن بزرگوار فرمود البته اين طور نيست زيرا آن فرزند از نوح بوده است ليكن چون معصيت خدا كرد خداوند او را از پدرش نفى كرد و همين طور است هر كسى كه از ما اهل بيت نيست و خدا را اطاعت نكند از ما نيست و تو هر گاه خدا را اطاعت كنى از ما اهل بيت خواهى بود . از ابن ابى عبدون از پدرش مروى است كه گفت چون زيد بن موسى ( ع ) برادر حضرت رضا را كه در سال صد و نود و نهم هجرى در بصره خروج كرده و خانه هاى بنى عباس را سوزانيده بود ( بجهت اين عمل او را زيد النار ناميدند ) نزد مأمون آوردند مأمون باو گفت اى زيد چرا خانه هاى بنى عم خود را سوزاندى و خانه هاى دشمنان ما ( اميه - ثقيف - غنى - باهله و آل زياد ) كه از طوايف عربند واگذاشتى ؟ چون زيد مردى كثير المزاج بود جواب داد از هر جهت خطا كردم اگر مرا برگردانى اول خانه هاى دشمنان شما را ميسوزانم مأمون خنديد و او را نزد برادرش حضرت رضا ( ع ) فرستاد و عرض كرد جرم او را بتو بخشيدم ؛ حضرت او را ملامت و سرزنش كرد و باو گفت هر جا خواهى برو و قسم ياد كرد تا زنده است با او تكلم نكند . ابو الخير على بن احمد نسابه از مشايخ خود براى من حديث كرد كه زيد بن موسى نديم منتصر بود « مترجم گويد » ظاهرا تحريف شده و نسخه معتصم بوده زيرا كه از آخر حديث برميآيد كه مدت عمر زيد تا آخر خلافت متوكل بوده و حال اينكه منتصر عباسى بعد از متوكل بود يا اينكه منتصر عباسى نيست و كس ديگرى است ، القصه زيد بن موسى شيرين زبان بود و منزلش در بغداد نزديك نهر كرخايا و در ايام ابى السرايا سردار لشكر در كوفه بود و همين سردار او را امير كرده و با وى بيعت كرد و بعد از كشته شدن ابو السرايا اولاد ابى طالب متفرق شده و بعضى از آنها در بغداد و برخى نيز در كوفه و بعضى در مدينه متوارى شدند ، و يكى از كسانى كه متوارى شد زيد بن موسى بود كه حسن بن سهل در جستجويش بر آمد و او را پيدا كرده و حبس كرد پس از آن او را احضار كرد تا بقتل رساند چون جلاد شمشيرش را برهنه كرد تا گردنش را قطع كند حجاج بن خيثمه كه در آنجا حاضر بود گفت اى امير اگر مصلحت ميدانى در كشتن او تعجيل مكن تا ترا نصيحت كنم ، حسن بن سهل بجلاد امر كرد صبر كند حجاج خود را بحسن رسانيد و گفت آيا از امير المؤمنين امر بكشتن زيد شده گفت نه گفت بچه جهت پسر عم امير المؤمنين را بدون اذن و امر او ميكشى و باو اطلاع نميدهى سپس حكايت عبد الله بن افطس را بميان آورد كه هرون الرشيد او را در نزد جعفر بن

479

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 479
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست