responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 467


دو جامه احرام بسته‌ام هشام عباسى گويد كه در مكه دو جامهء سعديه ميخواستم كه از براى پسرم برسم سوقات آورم و آن نوع از جامه را بآن طرزى كه ميخواستم در مكه نيافتم تا آنكه در وقت مراجعت از راه مدينه بر حضرت ابى الحسن الرضا ( ع ) وارد شدم چون ايشان را وداع كرده و برخاستم كه بيرون آيم آن بزرگوار دو جامهء سعديه طلب كرد كه منقش بوده بآن قسمى كه طالب بودم و آنها را بمن عطا كرد . دلالت ديگرى : از حسين بن موسى مروى است كه گفت روزى با حضرت رضا ( ع ) بيرون رفتم بيكى از املاك آن بزرگوار در آن روز هيچ ابر در آسمان نبود چون نزد آن بزرگوار رسيديم فرمود لباسى كه شما را از باران محفوظ نگاهدارد با خود برداشته‌ايد عرض كردم بچنين لباسى ما را احتياجى نيست و ابرى در آسمان نيست و ما را از باران خوفى نيست فرمود من آن لباس را برداشته‌ام و بزودى بر شما ميبارد ميگويد كه ما راه نرفتيم مگر اندكى كه ابر بر روى آسمان بلند شد و باريدن گرفت تا آنكه ما خود را ملامت كرديم كه چرا لباسى برنداشتيم تا ما را از باران نگاهدارد در آن روز احدى از ما باقى نماند مگر آنكه از باران همه بدن و لباسش تر شد . دلالت ديگرى : از موسى بن مهران مروى است كه بحضرت رضا ( ع ) نوشت و از آن جناب سؤال كرد دعا كند خداوند پسرى باو كرامت كند آن بزرگوار باو نوشت خداوند پسرى صالح بتو عطا كرد پس آن پسرى كه داشت بمرد و خداوند پسرى ديگر باو عطا كرد . دلالت ديگرى : از هيثم بن ابى مسروق از محمد بن فضيل مروى است كه گفت در وادى مر كه يك منزلى مكه است وارد شدم و مرا ناخوشى در پهلو و پاى حادث شد كه آن را عرق المدنى گفتندى پس در مدينه بر حضرت رضا ( ع ) داخل شدم فرمود از چيست كه ترا دردناك مىبينم عرض كردم چون بوادى مر رسيدم مرا ناخوشى عرق المدنى در پهلو و پاى پيدا شده است پس آن بزرگوار بآن مرضى كه در پهلوى من و زير بغل من حادث شده بود اشاره كرد و سخنى فرمود و آب دهان مبارك بر آن انداخت و فرمود ترا از اين ناخوشى كه در پهلو ظاهر شده باكى نخواهد بود و نظر كرد به بيمارى كه در پايم بود و فرمود حضرت امام محمد باقر ( ع ) فرموده است كه هر كس از شيعيان ما كه ببلائى مبتلا شود و صبر كند خداوند پاداش هزار شهيد باو عطا كند من بخود گفتم بخدا قسم كه هرگز من از اين مرضى كه در پاى دارم خلاصى نيابم و خوب نشوم هيثم گويد كه محمد بن فضيل پيوسته از جهت اين مرض لنگ بود تا مرد . دلالت ديگرى : از ابى الحسن الراشد مروى است كه گفت چند بار از براى من آوردند در آن حال فرستادهء حضرت رضا ( ع ) رسيد پيش از آنكه در كتابتها نظر كنم يا

467

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 467
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست