نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 463
چون شب تار تيره و ظلمانى بود بمن گفت اى صبيح تو از عقب چه يافتى گفتم بخدا قسم كه آن جناب در حجره خود نشسته بود و مرا صدا زد و چنين و چنان بمن گفت : صبيح گويد مامون تكمه هاى جامهء خود را بست و امر كرد جامه هاى او را برگرداندند يعنى لباس جلال او را آوردند و پوشيد و گفت بگوئيد كه حضرت رضا ( ع ) بيهوش شده بود و علت او افاقه شد هرثمه گويد كه من خدا را شكر و حمد بسيار كردم سپس بر سيد خود حضرت رضا ( ع ) داخل شدم چون مرا ديد فرمود آنچه صبيح از براى تو گفت از براى كسى حديث نكن مگر از براى كسى كه خدا قلب او را بمحبت و ولايت ما امتحان فرموده است عرض كردم اى سيد من چنين ميكنم فرمود اى هرثمه بخدا قسم مكر ايشان بما ضرر نميرساند تا اينكه اجل مكتوب بسر آيد و پيك مقصود درآيد . دلالت ديگرى : از جعفر بن محمد نوفلى مروى است كه گفت در پل اريق نزد حضرت رضا ( ع ) آمدم و بر او سلام كردم پس از آن نشستم و عرض كردم فداى وجودت شوم جمعى گمان ميكنند كه پدر بزرگوارت زنده است فرمود دروغ گفتند خدا ايشان را لعنت كند اگر زنده بود ميراث او قسمت نميشد و زنان او نكاح نميشدند و ليكن قسم بخدا كه مرگ را چشيد چنان كه على بن ابى طالب ( ع ) چشيد ميگويد كه من عرض كردم تكليف من چيست و مرا بچه چيز امر ميكنى فرمود بعد از من بر تو باد بفرزندم محمد و اما من از روى زمين ميروم و از برايم مراجعت نباشد و قبرى در طوس مبارك گرديده شود و دو قبر ببغداد من عرض كردم فداى وجودت يكى از آن دو قبر را ميدانم يعنى قبر بغداد را ميدانم قبر دوم از كيست فرمود بزودى بر تو معلوم مىشود پس از آن فرمود قبر من و قبر هارون چنين است دو انگشت خود را بهم چسبانيد . دلالت ديگرى : از حمزة بن جعفر ارجايى مروى است كه گفت هارون از يك در مسجد بيرون رفت و حضرت رضا ( ع ) از در ديگر داخل شد و از روى عبرت خطاب بهارون كرد كه چقدر خانه دور است و ملاقات در طوس نزديك است اى طوس اى طوس بزودى مرا و او را جمع كنى . دلالت ديگرى : از محمد بن حفص مروى است كه گفت حديث كرد از براى ما غلامى يا دوستدارى از عبد صالح حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر ( ع ) و گفت من و جماعتى در بيابانى با حضرت رضا ( ع ) بوديم تشنگى سختى بما و حيوانهاى ما رسيد تا اينكه بر خود ترسيديم حضرت رضا موضعى را از براى ما وصف كرد و فرمود برويد در آن موضع كه آب بيابيد ميگويد كه ما بآن موضع آمديم و بآب رسيده آشاميديم و حيوانهاى خود را سيراب كرديم و عموم اهل قافله كه همراه ما بودند سيراب شدند بعد از آن كوچ كرديم و حضرت ما را بجستجوى آن چشمه امر كرد ولى از جستجوى خود نتيجهء نگرفته و اثرى از چشمه نيافتيم و بجز پشك شتر چيزى
463
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 463