responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 457


عمر علوى بر ما گذاشت در حالى كه پژمرده و بدحال بود و لباس كهنه در برداشت بعضى از ما ببعضى ديگر نظر كرديم و از هيئت جعفر بن عمر خنده كرديم حضرت رضا ( ع ) فرمود عنقريب او را به بينيد كه مال بسيار و متابعينى بيشمار داشته داشته پس نگذشت مگر يكماه و نحو آن كه والى مدينه شد و حال او نيكو شد و بر ما ميگذشت و خواجه سرايان و خدم و حشم با او بود و اين جعفر همان جعفر بن محمد بن عمر بن حسن بن على بن عمر ابن حسن بن على بن ابى طالب است . دلالت ديگرى : از حسين بن بشار مروى است كه گفت حضرت رضا ( ع ) فرمود عبد الله محمد را ميكشد من بآن جناب عرض كردم عبد الله بن هرون محمد بن هارون را ميكشد فرمود بلى عبد الله كه در خراسان است ميكشد محمد بن زبيده را كه در بغداد است طولى نكشيد كه مأمون امين را بقتل آورد . دلالت ديگرى : از عبد الرحمن بن ابى نجران و صفوان بن يحيى مروى است كه گفتند حسين بن قياما كه از رؤساى واقفيه بود از ما سؤال كه از حضرت رضا اذن از براى او حاصل كنيم در حضور مبارك او آيد ما از براى او اذن گرفتيم چون در حضور او آمد عرض كرد آيا تو امامى فرمود بلى عرض كرد من خدا را گواه ميگيرم كه تو امام نيستى ، راوى گويد كه آن جناب سر مبارك را مدت زمانى بزير انداخت و سر خود را ميگردانيد پس از آن سر مبارك را بلند كرد و باو فرمود چه چيز ترا دانا كرد كه من امام نيستم عرض كرد روايتى از حضرت ابى عبد الله بما رسيده است كه امام عقيم نخواهد بود و تو باين سن رسيدهء و حال اينكه تو را فرزندى نيست راوى گويد كه آن جناب سر مبارك خود را زيادتر از مرتبه اول بزير انداخت و بعد بلند كرد و فرمود خدا را گواه ميگيرم كه چند روز و شبى نگذرد مگر اينكه خدا مرا ولدى روزى كند عبد الرحمن بن ابى نجران گويد كه از آن زمان ببعد ماهها را شمرديم در كمتر از يك سال خداوند حضرت ابى جعفر ( ع ) را باو كرامت فرمود راوى گويد كه حسين بن قياما وقتى در طواف ايستاده بود و طواف نميكرد حضرت موسى بن جعفر ( ع ) را نظر باو افتاد فرمود ترا چه مىشود خدا ترا حيران كند و بعد از اين دعا بر حضرت موسى ( ع ) واقف شد . دلالت ديگرى : از موسى بن مهران مروى است كه گفت در مدينه حضرت رضا ( ع ) را ديدم كه بهرثمه نظر كرد و فرمود گويا مىبينم هرثمه را كه بسوى هارون حمل مىشود و گردن او را ميزند و چنان شد كه آن جناب فرموده بود . دلالت ديگرى : از ابى حبيب بناجى مروى است كه گفت رسول خدا ( ص ) را در خواب ديدم كه در بناج در مسجدى فرود آمد كه در هر سال حجاج در آن مسجد فرود مىآمدند و گويا من در نزد او رفتم و سلام كرده و پيش روى او ايستادم و در نزد او طبقى يافتم كه آن

457

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 457
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست