responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 456


شدم و در مدينه درنگ نكرد مگر اندكى تا اينكه جلودى آمد و با او ملاقات كرد و او را عزيمت داد پس محمد بن جعفر طلب امان كرد از جلودى و لباس سياه پوشيد و بر منبر بالا رفت و خود را از ادعاى امامت خلع كرد و گفت كه اين امر خلافت مخصوص مأمون است و مرا در آن حقى نيست پس از آن بيرون رفت بسوى خراسان و در جرجان مرد . از محمد بن اثرم مروى است كه در مدينه يكى از ملازمان محمد بن سليمان علوى بود زمان ابى السرايا يعنى سردار لشكر ميگويد كه اهل بيت محمد بن سليمان و غير ايشان بر گرد او جمع آمدند و با او بيعت كردند و باو گفتند كه اگر نزد ابى الحسن الرضا ( ع ) فرستى و او هم با ما باشد و امر ما يكى باشد بسيار خوب است محمد بن اثرم گويد كه محمد بن سليمان گفت نزد او برو و سلام مرا باو برسان و بگو اهل بيت تو اجتماع يافتنداند و دوست ميدارند كه تو با ايشان باشى پس اگر مصلحت ميدانى كه نزد ما بيائى چنان كن ميگويد كه در خدمت آن حضرت آمدم و او در حمرا بود پس آنچه پيغام داده بود و مرا بدان سبب فرستاده بود رسانيدم حضرت رضا ( ع ) فرمود سلام مرا باو برسان و بگو چون بيست روز گذشت من نزد تو مىآيم ابن اثرم ميگويد كه من نزد محمد بن سليمان آمدم و آنچه آن جناب پيغام داده بود رسانيدم و ما چند گاهى ديگر مكث كرديم چون روز هيجدهم شد ورقاء سر عسگر جلودى آمد و با ما مقاتله كرد و ما فرار كرديم و من بجانب صوران كه نزديك مدينه است فرار كردم ناگاه شنيدم كه هاتفى مرا فرياد ميكند و يا اثرم ميگويد چون بجانب او نگران شدم ديدم حضرت ابو الحسن الرضا ( ع ) بود و ميفرمود بيست روز گذشت با نه و محمد بن سليمان كه خروج كرد محمد بن سليمان داود بن حسن بن على بن ابى طالب ( ع ) بود . دلالت ديگرى : از معمر بن خلاد مروى است كه گفت ريان بن صلت كه فضل بن سهل او را ببعضى از نواحى خراسان فرستاده بود در مرو بمن گفت كه دوست ميدارم كه اذن از براى من حاصل كنى از حضرت ابى الحسن و من بر آن جناب سلام كنم و دوست ميدارم كه مرا از جامهاى خود بپوشاند و از آن دراهم كه سكه باسم مبارك آورده شده است قدرى بمن ببخشد پس بر حضرت رضا ( ع ) داخل شدم و قبل از آنكه چيزى بآن بزرگوار عرض كنم فرمود ريان ابن صلت اراده كرده است بر ما داخل شود و ميخواهد جامه هاى ما را بپوشد و دراهم ما باو عطا شود من او را اذن دادم پس او داخل شد و سلام كرد آن بزرگوار دو جامه باو عطا كرد و سى درهم از دراهم كه باسم آن بزرگوار سكه زده بودند باو بخشيد . دلالت ديگرى : از حسين بن موسى بن جعفر بن محمد مروى است كه گفت باتفاق جمعى از جوانان بنى هاشم گرد حضرت ابى الحسن الرضا ( ع ) بوديم كه بناگاه جعفر ابن

456

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 456
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست