responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 455


چند ماه عقب سر آن بزرگوار نماز خوانديم و آن بزرگوار زياد نكرد در نمازهاى واجبى در ركعت اول بر حمد و سوره * ( إِنَّا أَنْزَلْناه ) * يعنى غير از اين سوره سوره ديگر نخواند و در ركعت دوم بر حمد و * ( قُلْ هُوَ الله ) * از محمد بن داود مروى است كه گفت من و برادرم در نزد حضرت رضا ( ع ) بوديم كه بناگاه كسى آمد و آن بزرگوار را خبر داد باينكه زنخ محمد بن جعفر ( ع ) را بستند يعنى وفات كرد حضرت ابو الحسن ( ع ) برخاست و روان شد و ما با او رفتيم ديدم كه دو طرف زنخ او را بسته بودند و اسحق بن جعفر و اولاد و جمعيت آل ابو طالب گريه ميكردند پس حضرت ابو الحسن در بالين سر او نشست و نظر بر وى او كرد و تبسم كرد و كسانى كه در مجلس بودند اين مطلب را ناخوش داشتند و بعضى از آنها گفت كه حضرت رضا ( ع ) از روى شماتت بعم خود تبسم كرد راوى گويد كه حضرت ( ع ) بيرون رفت تا اينكه در مجلس نماز بخواند بعضى از ما باو عرض كرديم خداوند ما را فداى تو كند ما از اين جماعت در حق تو شنيديم چيزى را كه از آن كراهت داريم در هنگامى كه تبسم كردى حضرت رضا ( ع ) فرمود جز اين نيست كه من از گريهء اسحق تعجب كردم و حال اينكه بخدا سوگند ميخورم كه اسحق پيش از محمد ميميرد و محمد بر او گريه ميكند پس محمد با اينكه زنخ او را بسته بوده و خيال مردن او كرده بودند خوب شد و از مرض نجات يافت و اسحق وفات كرد . دلالت ديگرى : از يحيى بن محمد بن جعفر مروى است كه گفت پدر من ناخوش شد بناخوشى سختى حضرت ابو الحسن الرضا ( ع ) بعيادت او رفت و عم من نشسته بود و گريه ميكرد و بر پدرم جزع سختى ميكرد يحيى گويد كه حضرت ابو الحسن ( ع ) روى بمن كرد و فرمود از چه سبب عم تو گريه ميكند من عرض كردم بر پدرم ميترسد از اين حالت كه مىبينى يحيى گويد كه حضرت ابو الحسن ( ع ) بمن توجه كرد و فرمود تراه اندوه و حزن فرو نگيرد كه اسحق بزودى پيش از پدرت بميرد يحيى گويد پدرم محمد از ناخوشى نجات يافت و خوب شد و اسحق وفات كرد « مصنف گويد » كه اين مطلب را آن جناب از علم منايا و بلايا دانست و در آن علم است مقدار عمرهاى بيت آن بزرگوار و از رسول خدا ( ص ) باو ارث رسيده بود و از اين قبيل است قول امير المؤمنين ( ع ) داده شدم علم منايا و بلايا و انساب مردم و فصل الخطاب كه قرآن است . دلالت ديگرى : از محمد بن حسين بن ابى خطاب مروى است كه گفت حديث كرد مرا اسحق بن موسى و گفت كه چون عم من محمد بن جعفر در مكه خروج كرد و مردم را بخود دعوت كرد و مردم او را امير المؤمنين خواندند و بخلافت او بيعت كردند حضرت رضا ( ع ) داخل بر او شد و من با آن جناب بودم پس آن جناب بعم خود فرمود اى عم پدر و برادر خود را تكذيب نكن اين عمل تو با تمام نخواهد رسيد پس از آن بيرون رفت و من با او بمدينه بيرون

455

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 455
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست