نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 401
بودند كه پدران شما آنها را ميكشتند و از بلاد بيرون ميكردند مامون باو گفت يا ابن الزانيه تو ميخواهى بعد از على بن موسى زنده باشى اى جلاد او را پيش آور و گردنش را بزن گردن او را زد پس ابن بو يونس را وارد كردند چون نظر او بحضرت رضا ( ع ) افتاد كه در پهلوى مامون نشسته است گفت يا امير المؤمنين بخدا سوگند كه اين شخص كه در پهلوى تو نشسته است بتى است كه او را ستايش ميكنند و خدا را ستايش نميكنند مأمون گفت اى پسر زانيه تو ميخواهى بعد از على بن موسى زنده باشى اى جلاد او را پيش آور و گردنش را بزن گردن او را زد پس جلودى را داخل مجلس كردند و جلودى كسى بود كه در خلافت هارون الرشيد چون محمد بن جعفر ابن محمد در مدينه خروج كرد رشيد او را فرستاد و او را امر كرد كه اگر بمحمد بن جعفر ظفر يافت گردن او را بزند و خانه هاى آل ابى طالب را خراب كند و جامه هاى زنان ايشان بكند و هيچ يك از ايشان را وانگذارد مگر اينكه يك جامه داشته باشد و جلودى چنين كرد و در آن وقت حضرت موسى بن جعفر ( ع ) وفات يافته بود جلودى آمد در خانهء حضرت رضا ( ع ) پس از آن با لشكريان خود ريختند در ميان خانه آن بزرگوار چون حضرت رضا ( ع ) را نظر بروى افتاد جميع زنان را در يك خانه كرد و بر در آن خانه بايستاد جلودى بحضرت رضا گفت ناچار بايد من داخل اين خانه شوم و جامه هاى اين زنان را بكنم زيرا كه امير المؤمنين مرا چنين امر كرده است حضرت رضا ( ع ) باو فرمود كه من جامه هاى آنها را از براى تو ميكنم و سوگند ياد ميكنم كه هيچ جامهء از براى ايشان نميگذارم مگر آنكه از براى تو ميگيرم پس آن عاليمقدار پيوسته بآن ملعون الحاح ميكرد و سوگند ياد ميفرمودند تا اينكه آن ملعون ساكت شد حضرت رضا ( ع ) داخل خانه شد و چيزى بر اين زنان مظلومه باقى نگذاشت مگر آنكه جميع از ايشان بگرفت حتى گوشواره ها و خلخالها و زير جامه هاى ايشان را و جميع آنچه در خانه بود از كم و زياد بآن بد بنياد داد - القصه چون در اين روز جلودى را در مجلس مأمون وارد كردند حضرت رضا ( ع ) فرمود يا امير المؤمنين اين مرد پير را بمن ببخش مأمون عرض كرد اى سيد من اين ملعون آن كسى است كه كرد بدختران رسول ( ص ) آنچه كرد از عريان كردن ايشان جلودى نظر كرد كه حضرت رضا ( ع ) با مامون سخن ميگويد و از مامون سؤال ميكند كه او را عفو كند و او را بآن بزرگوار ببخشد و جلودى نظر بكرده هاى خود نسبت بعترت رسول خدا ( ص ) چنين پنداشت كه آن بزرگوار اعانت ميكند بر قتل او پس گفت يا امير المؤمنين بحق خدا و بخدمتى كه بر رشيد كردهام از تو سؤال ميكنم كه قول اين مرد را در حق من قبول نكنى مأمون عرض كرد يا ابا الحسن جلودى طلب ميكند رد قول تو را و ما قسم او را رد نميكنيم پس از آن بجلودى گفت نه بخدا قسم قول او را در حق
401
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 401