responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 400


امير المؤمنين آيا نميدانى كه والى مسلمانان مثل عمود است در وسط خيمه هر كس آهنگ آن خيمه ميكند عمود را ميگيرد مأمون عرض كرد اى سيد من پس رأى تو چيست حضرت فرمود راى من اينست كه از اين بلاد بيرون روى و اين منزل را تغيير دهى و در مكان پدران و اجداد خود اقامت كنى و در امور مسلمانان نظر كنى و ايشان را بغير خود وانگذارى زيرا كه حقتعالى سؤال كند ترا از آنچه بر آن ولى بودى پس مأمون برخاست و عرض كرد بلى اى سيد من رأى پسنديده است و بيرون رفت و امر كرد سواران و محملنشينان حاضر شوند و اين خبر بذو الرياستين رسيده او را اندوه سختى فرو گرفت و چون در آن حال ذو الرياستين بر امر وزارت مستوفى بود مأمون اين مطلب را از او استفاده نكرده بود و او را در اين باب نزد مامون راى نبود جرات نكرد كه با مامون گفتگو كند پس مجددا حضرت رضا تقويت كرد او را بر اين امر بعد از آن ذو الرياستين نزد مامون آمد و گفت يا امير المؤمنين اين رأى چيست كه بان امر كرده گفت سيد من ابو الحسن ( ع ) مرا باين رأى امر كرده است و اين رأى صواب است ذو الرياستين گفت اين رأى صواب نيست تو ديروز برادرت را كشتى و خلافت را از او زايل كردى و فرزندان پدرت همه با تو دشمنند و جميع اهل عراق و اهل بيت تو در عرب با تو عداوت دارند و بعد از همه اينها ثانيا اين حادثه را انجام دادى كه ولايت عهد را از براى حضرت رضا ( ع ) قرار دادى و امر خلافت را از ميان فرزندان پدرت و عامه و علما و فقها و آل عباس بيرون بردى و آنها باين عمل راضى نبودند و قلوب آنها از تو نفرت دارد و رأى صواب آنست كه تو در خراسان اقامت كنى تا اينكه قلوب مردم بر اين عمل ساكن شود و بر امر برادرت محمد كه او را كشتى انس گيرند يا امير المؤمنين در اينجا مشايخى هستند كه رشيد را خدمت كرده‌اند و شناسائى امور هستند پس بآنها استشاره كن اگر بر اين عمل امضاء كردند چنان كن مأمون گفت اين مشايخ كيانند گفت مثل على بن ابى عمران و ابن موسى و جلودى و اينها كسانى باشند كه ناخوش داشتند بيعت حضرت رضا ( ع ) راويان راضى نشدند و باين سبب آنها را حبس كردى مأمون گفت چنين ميكنم پس چون كه صبح شد حضرت رضا ( ع ) آمد و بر مأمون داخل شد و فرمود يا امير المؤمنين چه كردى مأمون آنچه ذو الرياستين گفته بود از براى حضرت رضا ( ع ) حكايت كرد و مأمون اين چند نفر را كه حبس بودند طلبيد و آنها را از حبس بيرون آورد و اول كسى كه بر او وارد شد على بن ابى عمران بود چون چشم او بر حضرت رضا ( ع ) افتاد كه در پهلوى مأمون نشسته است گفت يا امير المؤمنين پناه ميدهم تو را بخدا كه اين امر خلاف را كه حقتعالى از براى شما قرار داده است و شما وا مخصوص بآن گردانيده است از دست خود بيرون كنى و در دست دشمنان خود قرار دهى و حال آنكه ايشان كسانى

400

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 400
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست