responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 385


ميخواهى ما را بآتش جهنم بريان كنى اگر دست ما به بىادبى بتو دراز شود يا زبان ما بتو گشوده شود نزديك است كه ما در اين آخر عمر هلاك شويم پس چه چيز ترا بر اين مطلب واداشته است حضرت فرمود من وقتى را با قومى سفر كردم كه مرا مىشناختند بنوعى نسبت برسول خدا با من رفتار كردند كه من مستحق و سزاوار نبودم مىترسم كه با من باين نوع رفتار كنيد پس از اين جهت كتمان امر من دوستتر است بسوى من . از هارون فردى مروى است كه گفت چون خبر بيعت كردن مأمون حضرت رضا ( ع ) را بوليعهدى در مدينه رسيد عبد الجبار بن سعيد بن مساحقى در مدينه از براى مردم خطبهء خواند و در آخر خطبه گفت آيا ميدانيد وليعهد شما كيست گفتند نميدانيم گفت على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب ( ع ) است چه ايشان هفت نفرند كه پدران مردم هستند يعنى بمنزلت پدرند چه في الحقيقه ائمه پدران حقيقى مردمند و اگر سؤال شوند كه اينها كيستند جواب اينست كه ايشانند بهترين كسانى كه مىآشاماند بارانى را كه ابر ميبارد يعنى ايشان بهترين اهل روى زمين هستند . از قاسم بن اسماعيل مروى است كه گفت از ابراهيم بن عباس شنيدم كه ميگفت چون مأمون از براى على بن موسى بيعت نمود حضرت رضا ( ع ) باو فرمود يا امير المؤمنين همانا درست كردارى از براى تو لازم است و از براى هيچ مؤمنى اغتشاش عمل سزاوار نيست عامهء مردم ناخوش دارند اين عملى را كه نسبت بمن كردى يعنى عمل وليعهدى را و خاصه از ايشان ناخوش دارند آن عملى را كه از براى فضل بن سهل كردى و رأى صواب آنست كه تو ما را از خود دور كنى تا امر تو اصلاح پذيرد ابراهيم گويد بخدا سوگند اين گفته حضرت سبب شد از براى اينكه بالاخره امر باو رجوع كرد . از ابى عبدون مروى است كه گفت مأمون چون حضرت رضا بوليعهدى بيعت كرد آن جناب را در يكطرف خود نشانيد عباس خطيب برخاست و تكلم نمود و نيكو سخن گفت پس از آن كلام خود را بانشاء اين شعر ختم كرد .
لا بدّ للناس من شمس و قمر - فانت شمس و هذا ذلك القمر .
يعنى مردم را ناچار شمس و قمر لازم است پس اى مأمون تو شمسى و اين يعنى حضرت على بن موسى آن قمر است كه لازم است . از محمد بن اسحق مروى است كه گفت پدرم از براى من حديث كرد كه چون بيعت كردند وليعهدى حضرت رضا ( ع ) را مردم بسوى او جمع شدند و او را تهنيت گفتند آن حضرت اشاره بايشان كرد جمعا ساكت شدند پس از آنكه سخنان آنها را استماع كرد فرمود .
* ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * حمد مخصوص الهى است كه آنچه را خواهد البته ميكند و پس اندازندهء حكم او نيست و ردكنندهء قضاى او كسى نيست ميداند چشمى را كه خيانتكننده

385

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 385
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست