responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 56


بود و كاتب عيسى بن جعفر بود و رفيق خاص من بود و فيض گفت اى ابا عبد اللَّه اين مرد صالح اين ايام كه در اين خانه حبس بود اين قدر از فواحش و عملهاى بد و اشياء منكره شنيده است كه من ميدانم و شك ندارم كه هرگز اينها بخاطر مباركش خطور نميكرد و پدرم گفت كه على بن يعقوب بن عون بن عباس بن ربيعه رقعهء نوشته و بدگوئى مرا نوشته در آن رقعه و در اين ايام آن رقعه را باحمد بن اسيد حاجب عيسى داده بود و او بعيسى بن جعفر بن ابى جعفر داده و على بن يعقوب از مشايخ بنى هاشم و بزرگتر بود از بنى هاشم در سن و با اين كبر سن شراب ميخورد و احمد بن اسيد را بمنزل خود ميخواند و محفلى از براى او مياراست و طفلهاى مغنى و زنهاى مغنيه مىآورد از براى او و طمع او اين بود كه او را نزد عيسى ياد كند و مضمون رقعهء را كه باحمد بن اسيد داده بود اين بود كه تو مقدم ميدارى بر ما محمد بن سليمان و او را اذن و اكرام و مخصوص ساخته او را باينكه ظرف مشك باو ميدهى و حال اينكه در ميان ما كسى هست كه سنش از او زيادتر است و او متدين است بطاعت موسى بن جعفر كه نزد تو محبوس است .
پدرم گويد كه من در روز گرمى در خواب قيلوله بودم در وقتى كه حلقهء باب خانه حركت كرد من گفتم از چه سبب است اين حركت حلقه غلام گفت قعنب ابن يحيى درب خانه ميگويد لا بد من بايد در اين ساعت ترا ملاقات كنم من گفتم اين نيامده است مگر از براى امرى اذن دهيد او را .
پس چون كه داخل شد خبر داد بمن آنچه كه از فيض بن صالح شنيده از بابت آن رقعه و گفتگوئى كه از بابت من شده بود گفت بعد از آنكه فيض اين واقعه را بمن خبر داد گفت به ابا عبد الله محمد بن سليمان خبر مده مبادا محزون شود چه رافع يعنى احمد بن اسيد در نزد امير بهرهء در گفته خود نيافت زيرا كه من بامير گفتم كه آيا در نفس تو چيزى از اين مطلب تاثير كرده تا اينكه خبر كنم ابا عبد اللَّه محمد بن سليمان را بيايد نزد تو قسم بخورد بر كذب اين مطلب امير گفت او را اخبار نكن تا اينكه مغموم شود پسر عم او بجهت حسد با او اين عمل را كرده است .
پس گفتم ايها الامير تو ميدانى كه با احدى بقدر محمد بن سليمان خلوت نميكنى آيا هرگز واداشته است ترا بر پيروى كسى گفت معاذ الله گفتم پس اگر او را مذهبى سواى مذهب مردم بود هر آينه دوست ميداشت كه ترا ترغيب بر آن مذهب كند گفت بلى معرفت من نسبت باو بيشتر از تست على بن محمد بن سليمان گويد كه پدرم گفت من در آن ساعت كه اين مطالب را از قعنب شنيدم اسب خودم را خواسته و سوار شدم و رفتم در نزد فيض و قعنب هم در عقب سر من با من آمد پس از فيض اذن دخول خواستم كسى را فرستاد بسوى من و گفت جعلت فداك در مجلسى واردشدهء كه شأن تو اجل است از اينكه در آن مجلس نشينى و در آن هنگام فيض در مجلس شراب نشسته بود .
پس من كسى را نزد او فرستادم كه قسم بخداوند لا بد بايد من ترا ملاقات كنم پس بيرون آمد در حالتى كه پيرهن نازكى و جامه گلرنگى پوشيده پس وى را اخبار نمودم بآنچه بمن رسيده بود بقعنب گفت جزاى خير نبينى پيشتر من بتو نسپردم كه محمد بن سليمان را

56

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 56
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست