نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 53
اينكه عبد اللَّه پدر رسول خدا با ابو طالب از يك پدر و يك مادرند و جد شما عباس از مادر عبد اللَّه و ابو طالب نيست . گفت چرا شما ادعا ميكنيد كه وارث پيغمبر هستيد و حال اينكه عم حاجب و مانع است از ارث بردن پسر عم و زمانى كه رسول خدا وفات كرد ابو طالب وفات كرده بود پيش از آن جناب و عباس عم او بعد از زمان وفات پيغمبر زنده بود پس گفتم امير المؤمنين بايد عفو كند مرا از اين مسأله و سؤال كند از من هر چه سواى اين مسأله باشد گفت نخواهد شد مگر آنكه جواب دهى مرا در اين مسأله من گفتم امان ده مرا گفت امان دادم ترا قبل از سخن گفتن من با تو پس من گفتم در فرموده على ابن ابى طالب است كه با وجود فرزند صلبى چه پسر باشد چه دختر از براى احدى ميراثى نيست مگر از براى ابوين و زوج و زوجه و با وجود ولد صلبى كه حضرت فاطمه ( ع ) باشد از براى عم ميراث ثابت نشده است و در كتاب خدا چنين امرى نيست مگر آنكه تيم و عدى و بنى اميه گفتهاند كه عم پدر است و اين فتوائى است بدون مأخذ و حديثى از رسول خدا در اين باب صادر نشده است و هر كس از علماء كه قائل است بفرموده على ( ع ) احكام او غير از احكام تيم و عدى و بنى اميه است از جملهء نوح بن دراج است كه قائل است در اين مسأله بقول على ( ع ) و حكم كرده است باين مسأله و فتواى او مطابق اين مسأله است و حال اينكه تو او را متولى امر كوفه و بصره قرار داده ئى و تمام امورات كوفه و بصره باو رجوع مىشود و بايد بتو مشخص و معلوم كنم . پس هارون امر كرد باحضار نوح بن دراج و كسانى كه خلاف قول او را قائل بودند از آن جمله سفيان ثورى و ابراهيم مدنى و فضيل بن عياض بودند پس شهادت دادند كه اينست قول على ( ع ) در اين مسأله پس هارون بايشان گفت كه چرا فتوى نميدهيد در آنچه تبليغ كرده است مرا بعضى از علماء اهل حجاز كه مراد موسى بن جعفر ( ع ) باشد و حال اينكه اگر نوح بن دراج بآن حكم كرده است گفتند نوح نترسيد و ما ترسيديم و امير المؤمنين يعنى هارون حكم او را امضا كرده است بقول قدماء عامه كه از پيغمبر روايت كردهاند كه على ( ع ) بايد حكم كند ميان شما و همچنين عمر بن خطاب گفته است كه على بايد حكم و قضاوت كند ميان ما و لفظ قضاء اسمى است جامع زيرا كه جميع آنچه را پيغمبر ( ص ) باصحاب خود گفته و از براى ايشان ممدوح قرار داده از قرائت و واجبات و علم داخلست در قضاء هارون گفت كه زياده از اين بيان كن اى موسى من گفتم كه مجالس بامانات است و مطلبى كه پنهانى است و بايد مخفى باشد بدون اذن صاحب آن نبايد در مجالس مذكور شود و بايد در مجلس خاص مذكور شود هارون گفت كه باكى بر تو نيست بگو پس من گفتم كه پيغمبر تو نه ميراث قرار داده است از براى كسى كه هجرت نكرده است با آن جناب و نه ولايت از براى او اثبات كرده است تا اينكه هجرت كند هارون گفت چه دليل دارى بر اين مدعى من گفتم فرمودهء خداوند دليل من است . * ( وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا ) * چه مفاد آيهء شريفه آنست كه كسانى كه ايمان آورده و هجرت نكردهاند آنها را بر شما امت ولايتى نيست تا هجرت كنند و عم من عباس هجرت نكرد پس هارون گفت اى
53
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 53