responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 149


و گاو و گوسفند بسيار مىآوردند و از براى آن درخت قربانى ميكردند و آتش مىآفروختند و اين قربانيها را در آتش ميافكندند و چون بوى و دود آن ذبايح بر هوا بلند شدى و آسمان را بپوشانيدى بنوعى كه آسمان را نديدى آن درخت را سجده كردندى و گريستندى و تضرع زياد كردندى تا از ايشان راضى شود و گفتندى اى خداى ما از ما راضى شو شيطان لعنة الله عليه مىآمد و شاخهاى آن درخت را مىجنبانيد و از ساق آن درخت آوازى ميداد مانند آواز كودك و ميگفت اى بندگان من از شما خشنود شدم ايشان خوشدل ميشدند و چشمهاى آنها روشن ميشد و در آن حال سرهاى خود را از سجدهء بر ميداشتند و بشراب خوردن مشغول ميشدند و عود و طنبور ميزدند و بانواع ملاهى در آن روز و شب مىپرداختند بعد آن حال آنها بدين منوال ميبود و روزانهء ديگر بر ميكشتند و نام ماههاى عجم را كه آبان ماه و آذر ماه و غير آن گويند از نام اين دوازده قريه مشتق ساختند زيرا كه بعضى ايشان ببعض ديگر كه ميرسيدند ميگفتند اين عيد ماه فلان قريه است و آن عيد ماه فلان قريه است و اسم قريه را مىبردند القصه چون عيد قريهء اسفندار كه قريهء بزرگ ايشان بود ميرسيد كوچك و بزرگ همهء قريه ها جمع ميشدند و سراپرده ديبائى كه انواع صور بر آن كشيده بودند نزديك آن چشمه و درخت كه اصل همهء درختان بود بر سر پا ميكردند و آن پرده را دوازده در بودى هر درى از براى اهل قريهء از آن قريه هاى دوازده گانه معين بودى و بيرون از سراپرده آن درخت را سجده ميكردند و اضعاف آن قربانيها كه نزديك هر درختى كه در قريهء خود داشتند در نزديك آن درخت اصلى قربانى مينمودند پس ابليس پر تلبيس مىآمد و آن درخت را بشدت تمام مىجنبانيد و از جوف آن درخت بآواز بلند آواز ميداد و ايشان را وعده ميداد و منت ميگذاشت زياده از آنچه تمام شياطين در درختهاى ديگر وعده ميدادند و منت ميگذاردند پس آنها سرهاى خود را از سجده برميداشتند و شادان ميشدند و چندان بنشاط و سرور اشتغال مىيافتند كه نهايت نداشت و از كثرت اشتغال بشرب خمر و زدن ملاهى سخن با يك ديگر نميگفتند و دوازده شبانه روز بعدد عيدها كه در هر سال ايشان را در اين قريه ها بود حال آنها بدين منوال بود و بعد از آن بمنزلهاى خود مراجعت ميكردند و چون مدت مديدى از كفر ايشان بگذشت و ايشان عبادت غير خدا را كردند پيغمبرى از فرزندان يهودا ابن يعقوب بر ايشان فرستاد و مدت مديدى ايشان را ببندگى خدا و معرفت ربوبيت او دعوت مينمود اجابت نكردند چون آن پيغمبر ديد كه اين دعوت مفيد نيست و مدتى است مديد كه در گمراهى و ضلالت ميباشند و هر چه آنها را براه راست و رستگارى دعوت ميكند قبول نميكنند روز عيد قريهء بزرگ ايشان حاضر شد و رو بدرگاه الهى آورد و عرض كرد بار خدايا تو عالمى كه اين بندگان تو بغير از تكذيب كارى نكرده‌اند و بتو كافرند و هر روز چون صبح كنند پرستش درخت ميكنند كه ضرر و منفعتى بر وجود آن درخت مترتب نيست و قدرت و

149

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست