responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 150


سلطنت خود را بديشان بنماى و درخت آنها را خشك گردان صبح روز ديگر آن قوم ديدند كه درخت ايشان خشك شده است از اين حال پريشان شدند و امر آنها سخت شد و گفتگوى در ميان آنها پيدا شد و بدو فرقه شدند گروهى گفتند كه اين مرد سحر كرده خدايان شما را و اين مرد پيغمبر خداى آسمان و زمين است و ميخواهد شما روى از خدايان خود بگردانيد و روى كنيد بخداى او و گروهى گفتند چنين نيست بلكه چون اين مرد عيب كرد خدايان شما را و دشنام داد آنها را و شما را بعبادت غير آنها دعوت كرد خدايان شما بر شما غضب كردند و حسن و بهاء خود را از شما محجوب كردند تا اينكه بر او خشمناك شويد بسبب خدايان خود و نصرت يابيد از جهت اذيت كردن او پس همه بر كشتن آن پيغمبر اتفاق كردند پس آبنوبهاى بلند از ارزيز ساختند كه دهنهء آنها وسعت زياد داشت يعنى اين قدر وسعت داشت كه انسان از ميان آن ميگذشت پس يكى از آنها را در ته چشمه قرار دادند و ديگرى را بر روى آن و هكذا هر يك را روى ديگر گذاشته تا آنكه از روى آب گذرانيدند نظير چاهها كه در كنار خانه ها درست ميكند و اطراف آنها را از سفال برميآورند و محل كثافات قرار ميدهند و آبهائى كه در ميان آبنوبها بود بيرون ريختند پس در ته چشمه چاهى عميق تنگى حفر نمودند و اين پيغمبر را در ميان آن چاه كردند و سنگ عظيمى بر سر آن چاه نهادند پس از آن آبنوبها را از ميان آب بيرون آوردند و آب روى چاه را گرفت و ليكن چون منافذ آن چاه را مسدود كرده بودند آب ميان چاه نميرفت و بعد از آن گفتند اميدواريم الآن خدايان ما از ما خوشنود شوند چون به بينند كه ما اين نوع بقتل آورديم كسيرا كه بآنها بد ميگفت و منع ميكرد ما را از عبادت آنها و ما او را زير خداى بزرگ دفن كرديم تا از قل او شفا يابد و نور و سبزى خود را از براى ما برگرداند مثل سابق .
پس بقيهء آن روز نالهء او را مىشنيدند كه ميگفت اى خداى من تو مىبينى تنگى مكان مرا و سختى محنت مرا پس رحم كن بر ضعف بدن و كمى چارهء من و تعجيل فرما بقبض روح من و تأخير مكن اجابت دعاى مرا تا اينكه وفات كرد .
خداوند عز و جل بجبرئيل فرمود اى جبرئيل كثرت حلم من اين بندگان كافر نعمت را مغرور كرده و ايمن شدند از غضب من و سالها است كه بعبادت غير من مشغولند و كشتند پيغمبر مرا و گمان ميكنند كه ميتوانند متحمل شوند غضب مرا و يا اينكه از قدرت من بيرون رفتند و حال اينكه من انتقام كشم از كسى كه نافرمانى من كند و از عذاب من نترسد بعزت و جلال خودم كه اينها را عبرت جهانيان گردانم پس چون نوبت عيد ايشان در رسيد بر عادت خود بعيدگاه آمدند باد وزان بسيار سرخى وزيدن گرفت پس اينها متحير شدند و از آن باد ترسيدند پس آن باد آنها را بر روى يك ديگر ميريخت و زمين در زير ايشان سنگ كبريت شد و آتش از آن زبانه كشيد و

150

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 150
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست