responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني    جلد : 1  صفحه : 110


روى زمين افتاد ، و حاضران در اطاق نيز كه آن حال را از پيرمرد ديدند شروع كردند بگريه و زارى امام باقر عليه السّلام ( كه چنان ديد ) با انگشت خود شروع كرد بپاك كردن قطرات اشگ از گوشه هاى چشم آن پيرمرد .
پيرمرد سر بلند كرد و بحضرت عرضكرد : دستت را بمن بده قربانت گردم ، حضرت دستش را به پيرمرد داد ، و او دست آن حضرت را ميبوسيد و بر ديده و رخ خود ميگذارد سپس شكم و سينهء خود را گشود و دست بر شكم و سينه اش گذارده برخاست ، و خداحافظى كرده براه افتاد ، امام باقر عليه السّلام نگاهى به پشت سر آن پيرمرد كرد ، و رو بحاضرين كرده فرمود : هر كه ميخواهد مردى از اهل بهشت را ببيند باين مرد بنگرد .
حكم بن عتيبة گويد : من مجلس ماتم و عزائى مثل آن روز نديدم .
داستان مردى كه روغن زيتون ميفروخت 31 - امام صادق عليه السّلام فرمود : مردى بود كه كارش فروختن روغن زيتون بود و محبت شديدى نسبت برسول خدا ( ص ) داشت ، رسم اين مرد چنان بود كه هر گاه ميخواست سراغ كارش برود تا نميرفت و رسول خدا ( ص ) را نميديد بدنبال آن كار نميرفت ، و اين جريان معروف شده بود و ( همه ميدانستند از اين رو ) هر گاه ( از دور ) مىآمد رسول خدا ( ص ) سر خود را بالا مىآورد تا آن مرد او را ببيند ( و بدنبال كار خود برود ) .
روزى طبق معمول بنزد رسول خدا ( ص ) آمد و حضرت نيز سر خود را بالا آورد تا آن مرد

110

نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني    جلد : 1  صفحه : 110
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست