نام کتاب : الكافي ( أصول الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 136
3 - خزاز و محمد بن حسين گويند : خدمت حضرت رضا ( ع ) شرفياب شديم و براى آن حضرت نقل كرديم ، روايتى كه : محمد ( ص ) پروردگارش را بصورت جوان آراسته سى ساله ديده و گفتيم : هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى ميگويند : خدا تا ناف ميان خالى بود و باقى تنش تو پر ، حضرت براى خدا بسجده افتاد و فرمود : منزهى تو ، ترا نشناختند و يگانه ات ندانستند ، از اين رو برايت صفت تراشيدند ، منزهى تو ، اگر ترا ميشناختند بآنچه خود را توصيف كرده ئى توصيف ميكردند ، منزهى تو ، چگونه بخود اجازه دادند كه ترا بديگرى تشبيه كنند بار خدايا : من ترا جز بآنچه خود ستوده ئى نستايم و بمخلوقت مانند نسازم ، تو هر خيرى را سزاوارى ، مرا از مردم ستمگر قرار مده سپس بما توجه نمود و فرمود : هر چه بخاطرتان گذشت خدا را غير آن دانيد ، بعد فرمود : ما آل محمد طريق معتدلى ( صراط مستقيمى ) باشيم كه غلوّكننده بما نرسد و عقب افتاده از ما نگذرد ( مثل آنكه ما امير المؤمنين ( ع ) را خليفه بلا فصل دانيم ولى يك دسته غلو كرده او را خدا دانند و يك دسته عقب افتاده در رتبه چهارمش دانند ، اين دو دسته بايد در عقيده خود را بما كه در حد وسطيم رسانند تا نجات يابند ) اى محمد هنگامى كه رسول خدا ( ص ) بعظمت پروردگارش نظر افكند جوان آراسته و در سن سى سالگى بود اى محمد ! پروردگار - عز و جل - من بزرگتر از اينست كه بصفت آفريدگان باشد . عرضكردم : قربانت گردم ، كى بود كه دو پايش در سبزه بود ؟ فرمود : او محمد ( ص ) بود كه چون با دل متوجه پروردگارش شد ، خدا او را در نورى مانند نور حجت ( معارف و عقول ) قرار داد تا آنجا كه آنچه در حجب بود برايش هويدا گشت ، همانا نور
136
نام کتاب : الكافي ( أصول الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 136