نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 54
ترجمهء ( 194 ) در قيامت از ثقلين پرسيده مىشود - حذيقه پور اسيد غفارى گفته : چون پيامبر اكرم از حجة الوداع با ما بازگشت كرد و به جحفه ( كه جايى ميان مكه و مدينه است ) رسيد به ياران خود گفت فرود آيند ، همهء مردم در منزلهاى خود جا گرفتند ، سپس بانگ نماز گفته شد و با ياران خويش دوگانهيى گزارد ، پس از آن به ايشان گفت : خداى آگاه به من گزارش داده كه من خواهم مرد و شما نيز خواهيد مرد . چنان انگاريد من دعوت خداى را اجابت كردم من پيش خدا به امر رسالت و به كتاب و حجت خداى را كه ميان شما مىگزارم مسئولم و شما نيز مسئول هستيد و به خداى خود در اين موضوع چه خواهيد گفت ؟ . گفتند ما گواهى مىدهيم كه رسالت خود را رسانيدى و پند و اندرز به جاى آوردى و كوشش نمودى خداى ترا از سوى ما بهترين پاداش دهاد . بعدا گفت : شما نيستند كه گروش داريد و مىگوييد خداى يگانه است ؟ و من از جانب او به سوى شما فرستاده شدم ، و باور داريد كه بهشت راست است و دوزخ درست است ، زنده گشتن پس از مرگ حق است ؟ همه گفتند آرى گواهى دهيم به راستى همهء اينها . آنگاه پيامبر گفت : خدايا بر گفتار ايشان گواه باش . من شما را گواه مىگيرم و گواهى دهم كه خدا مولاى من است و من مولاى هر مسلمانى هستم و من به هر مسلمانى از او به او خود شايستهتر هستم . آيا اين گفتار را باور داريد ؟ گفتند آرى بدان چه گفتى گواهى مىدهيم . سپس گفت : « هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست . آنگاه دست على را گرفت و او را به دست خويش بلند گردانيد چندان كه زير بغل هر دو آشكار شد سپس گفت : خدايا دوست او را دوست دار و دشمن او را دشمن ؛ يار او را يار باش ، من پيش از شما به آخرت مىروم و جايگاه شما را آماده مىكنم و شما فرداى قيامت در حوض كوثر بر من درآييد و آن حوضى ست به اندازهء بصرى تا صنعاء پهناى آنست و به شمارهء ستارگان آسمان جامهاى سيمين دارد ، من در قيامت از شما بازخواست مىكنم به آنچه امروز شما را بر آن گواه گرفتم ، اين بازرسى را سر حوض از شما خواهم كرد و مىپرسم پس از
54
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 54