نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 252
را در نظر داشت كه از گناههاى بزرگ مىپرهيزند و از خاصان به شمار مىرفتند . آنگاه از ميان ايشان بىگناه را در نظر گرفت كه هرگز قصد گناه نكند و ايشان بالاتر خاصاناند . هر گاه خصوصيات بيشترى نيز فرض مىشده آنها نيز در پيشوا شرط مىبود . خدا عيسى را از دودمان ابراهيم گفته . در صورتى وى پسر دخترى او بود . هر گاه خدا پسر دختر را ذريه دانسته و ابراهيم نيز براى ذريهء خود درخواست پيشوايى كرده . ناگزير بر پيامبر نيز لازم بود كه به روش ابراهيم پيشوايى را در ذريهء بىگناه خويش بگرداند و از وى متابعت كند . چون خدا به وى دستور داد از ملت حنيف پيروى كند . هر گاه مخالفت مىكرد در دستهء كسانى بود كه از ملت ابراهيم سر پيچى كرده . از آن كسانى بود كه از ملت ابراهيم روى گردانيده و خويشتن را سفيه شمرده . خدا از اين كار منع كرده و پيامبر را برتر از آن شمرده چنان كه در قرآن گفته : وابستهترين مردمان به ابراهيم كسانى هستند كه از او متابعت كردهاند . اين گروندگان به عبارت ديگر متابعان همان پيامبر اسلام و على و دودمان پيامبر از فرزندان فاطمهاند كه پيشوايى در ايشان نهاده شده در قرآن گفته : عهد خلافت از سوى من به ستمكاران نمىرسد . مقصودش آنست كه هر كه معبود باطلى را پرستيده او مشرك به خدا بوده شايستهء پيشوايى نيست اگر چه بعدا مسلمان شده باشد . ستم آن ست كه چيزى را در جاى خود ننهند بزرگترين ظلم شرك به خداست . خدا شرك را ستم بزرگى گفته . آنكه خود حد به گردن دارد نمىتواند بر ديگران حد زند و يكى از وظائف پيشوا حد جارى كردن است . بنا بر اين پيشوا بايد بىگناه باشد و بىگناهى او جز به نص خدا به واسطهء پيامبر از راه ديگرى اثبات نمىشود . چون كه بىگناهى مانند الوان و اشكال نيست كه ديده شود بلكه صفتهاى درونىست كه تنها خدا مىداند . ترجمهء ( 657 ) امير المؤمنين به كارمندان خود پنج دستور داد - به ايشان نوشت : « براى نامه نگارى قلمهاى خود را باريك بتراشيد سطرها را نزديك هم بنگاريد ، جملههاى زائد و خارج از مطلب را دور افكنيد . اصل مطلب را در نظر داشته باشيد ، به تعبير كوتاه بنگاريد از پر گويى دورى كنيد ، دارايى مسلمانان تحمل اين زيانها را نكند .
252
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 252