responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 249


تكميل كرد كه نه تن از ايشان از فرزندان حسيناند .
گفتم : مرا از تفسير آيهء قرآن كه گفته : خدا آن را كلمهء پايدار در دودمان خود گردانيد چنان كه گفته :
« من از بتهاى بت پرستان بىزارم . همان خداى را مىپرستم كه مرا آفريده و مرا راهنمايى مىكند . » آگاه ساز . گفت : مقصود از آن پيشواياناند كه آن را در نژاد حسين بن على قرار داد تا در قيامت . گفتم :
چگونه پيشوايى روزى فرزندان حسين شد و فرزندان حسن كه بزرگتر بود از آن بر كنار شدند ؟ . در حالى كه هر دو فرزندان پيامبراند . و پسران فاطمه بودند . و هر دو نواسهء پيامبر و سرور جوانان بهشت بودند ؟ .
گفت موسى و هارون هر دو پيامبر مرسل و برادر بودند . خدا پيامبرى را در دودمان هارون نهاد نه دودمان موسى . نمىتوان گفت : چرا خدا اين كار را كرد ؟ . پيشوايى نيز خلافت از سوى خداست ، بسته بخواست اوست . كسى نبايد بگويد چرا خدا آن را در فرزندان حسين نهاد نه فرزندان حسن . خدا در كارهاى خود مراعات حكمت كرده . مردمان نبايد در كارهاى او باز پرسى كنند .
در تفسير آيهء آزمايش ابراهيم با كلمات وجه ديگرى نيز گفته شده آنچه ما ياد كرديم حقيقت مطلب است .
امتحان دو گونه است . يكى نسبت به خدا روا نباشد و يكى روا باشد . آنچه روا نباشد : اين است كه خدا چيزى را آزمايش مىكند براى آنكه در نتيجهء آزمايش خود چيزى را كه نداند دريابد و از آزمايش دانشى دريابد . اين گونه آزمايش در بارهء خدا درست نيست . چون خدا عين داناييست و بر همهء كارهاى نهان آگاه است . و آنچه بر خدا رواست ، آنست كه بنده‌اى را آزمايش كند تا بنده در آن گرفتارى شكيبايى كند و شايستهء پايه‌اى گردد و ديگران آن را ببينند و از وى پيروى كنند و بدانند خداى جهت بزرگى و پيشوايى بهر كسى ندهد مگر از روى دانش .
تفسير ديگرى براى كلمات كه گفتيم تفسير به يقين است و آن گفتار خداىست كه گفته : و نيز به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را بنموديم ، تا از خداوندان يقين باشد . و يكى ديگر شناسايى آفريدگار است به ازلى بودن و يگانگى و دور دانستن وى از مانندى به ممكنات ، چنان كه ابراهيم به ستارگان و آفتاب نگريست و از فرو شدن آنها دريافت كه حادثاند و از حدوث آنها دانست كه آفريدگارى دارند .
آنگاه خدا به وى فهماند كه احكام ستاره‌شناسان درست نيست چنان كه در قرآن گفته : نگاهى به ستاره‌ها كرد و گفت :
من بيمار هستم ؛ خدا يك نگاه وى را بيان كرد . چون نظر اولين به چيزى گناه به شمار نيايد . لغزش و نادرستى از نظر دومين است به دليل آنكه پيامبر به على گفت : اى على نظر نخستين از آن توست و دومين به زيان تو .
يكى ديگر از آنها دلاوريست كه سرگذشت بتها آن را آشكار كرد به دليل گفتهء خدا كه گفته :
چون ابراهيم به پدر خود و خويشان خود گفت : اين پيكره‌ها چيست كه شما آنها را مىپرستيد ؟
گفتند : چون ديديم پدران ما آنها را مىپرستيدند . گفت : شما و پدران شما در گمراهى بسر مىبرديد .

249

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 249
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست