نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 452
پروردگارت درخواست كن بآنها تخفيف دهد ، برگشت و باز بموسى عبور كرد و باز پرسيد نماز واجب امتت چند نماز شد ؟ گفت چنان و چنين گفت برگرد و تخفيف بگير من در بنى اسرائيل پيغمبر بودم و كمتر از آن را توانائى داشتند و چند بار بخدا مراجعت كرد و تخفيف گرفت تا به پنج نماز رسيد و باز بموسى گذشت و از او پرسيد چند نماز بر امتت واجب شد ؟ فرمود پنج نماز ، گفت برگرد و تخفيف بخواه براى امتت . فرمود از بس در اين باره به پروردگار خود مراجعه كردم شرمم مىآيد از آنجا گذشت بابراهيم خليل الرحمن برخورد و از دنبالش فرياد كرد اى محمد بامتت از من سلام برسان و بآنها خبر بده كه بهشت آب خوشگوار و خاك خوشبوئى دارد و در آن سرزمينهائى است سپيد كه در آنها * ( سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و لا حول و لا قوة الا با لله ) * كشت مىشود و بامتت بگو بسيار از اين نهال در آنها بكارند سپس گذشت تا بكاروانى رسيد كه شتر سپيدى جلو آنها بود و بمكه آمد و باهلش خبر داد كه بمعراج رفته در مكه جمعى از قريش بودند كه ببيت المقدس رفته بودند و آنها را باوضاع آن خبر داد و فرمود نشانه من اينست كه الساعه با برآمدن آفتاب كاروان ميرسد و شتر سپيدى جلو آنها است آنها نگاه كردند و كاروان نمايان شد بآنها گفت به ابو سفيان عبور كرده و شترانش در نيمه شب رم كردند و بغلامش كه جلو كاروان بود فرياد زد فلانى براستى شتران رم كردند و فلانه شتر بارش را انداخت و دستش شكست و از او راجع باين خبر پرسيدند و او تصديق كرد .
452
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 452