responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 163


و سه كس را كشت و او را از اسب در انداختند ( رضي الله عنه ) . حسين به راست و چپ نگريست و كسى را نديد سر به آسمان برداشت فرمود خدايا مىبينى با پيغمبرزاده ات چه ميكنند ؟ بنو كلاب راه فرات را بر او بستند و تيرى بگلوگاهش رسيد و از اسبش بزمين افتاد و تير را بر آورد و بدور انداخت و كف زير خون گرفت و چون پرشد سر و ريش با آن آلوده كرد و گفت من خدا را ستم ديده و خون آلود برخورم و بگونه چپ روى خاك افتاد و دشمن خدا سنان ايادى و شمر بن ذى الجوشن عامرى با جمعى از شاميان آمدند و بالاى سر او ايستادند و بيكديگر گفتند چه انتظارى داريد اين مرد را راحت كنيد سنان بن انس ايادى فرود آمد و ريش حسين را گرفت و با شمشير بگلويش ميزد و ميگفت بخدا من سر تو را جدا ميكنم و مىدانم كه تو زادهء رسول خدا ( ص ) و بهترين مردمى از جهت پدر و مادر و اسب حسين آمد و يال و كاكل خود را بخون او آغشته و مىدويد و شيهه ميكشيد چون دختران حسين شيههء او را شنيدند بيرون دويدند و اسب بىصاحب ديدند و دانستند كه حسين ( ع ) كشته شده ، ام كلثوم دختر حسين دست بر سر نهاد و شيون سرداد و ميگفت وا محمداه اين حسين است كه در بيابانست و عمامه و ردايش بغارت رفته . سنان سر حسين را نزد عبيد الله زياد آورد و ميگفت :
< شعر > بار كن از سيم و زر شترانم قاتل خير بشر بام و ببابم < / شعر >

163

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 163
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست