نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 164
< شعر > قاتل شاهنشه دو جهانم آنكه بود در نسب به از همه مردم < / شعر > عبيد الله باو گفت واى بر تو اگر ميدانستى بهتر مردم است در پدر و مادر چرا او را كشتى ؟ دستور داد گردن او را زدند و روحش بدوزخ شتافت ابن زياد پيكى نزد ام كلثوم دختر ( دختر ظ ) حسين فرستاد و پيام داد حمد خدا را كه مردان شما را كشت در آنچه با شما شد چه نظر دارى ؟ فرمود اى پسر زياد اگر چشم تو بكشتن حسين روشن شد چشم جدش دير زمانى بديدار او روشن بود او را ميبوسيد و لبانش ميمكيد و بشانه خودش سوارش ميكرد جواب جد او را آماده كن كه فردا طرف تو است . مجلس سى و يكم - روز يك شنبه عاشورا دهم محرم 368 1 - امام پنجم فرمود حسين بن على ( ع ) كشته شد و سيصد و بيست و چند زخم نيزه و شمشير و تير در او يافتند و روايت شده كه همه در جلو تنش بود چون پشت بدشمن نميداد . 2 - فاطمه دختر حسين فرموده غارتگران بر خيمه ما هجوم كردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا بپايم بود مردى آنها را مىربود و مىگريست گفتم دشمن خدا چرا گريه ميكنى ؟ گفت
164
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 164