نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 162
با جدم محمد در بهشتيد . بعد از او هلال بن حجاج بميدان رفت و ميسرود : < شعر > تير نشاندار زنم بر عدو سود نبخشد بكسى ترس او < / شعر > سيزده تن از آنها كشت و شهيد شد ( رضي الله عنه ) پس از او عبد الله بن مسلم بن عقيل بن ابى طالب بميدان رفت و ميسرود : < شعر > قسم خوردم نميرم من جز آزاد اگر چه مرگ بس تلخست در ياد بدم باشد كه ترسو خوانده گردد كه ترسو هم گريزد و هم كند بد < / شعر > سه تن از آنها كشت و كشته شد ( رضي الله عنه ) و پس از او على بن الحسين بميدان رفت و چون برابر دشمن مىرفت اشك از چشم حسين روان شد و گفت خدايا تو گواهى كه زاده رسولت برابر آنها رفت كه مانند ترين مردم است به رسول تو در چهره و در سيما او شروع به رجز كرد و گفت : < شعر > منم على بن حسين بن على ما بخدا هستيم اولى به نبى از پدر امروز كنم دفع بدى < / شعر > ده تن را كشت و نزد پدر برگشت و گفت پدر جان تشنهام حسين فرمود شكيبا باش پسر جانم جدت بجامى لبالب تو را سيراب كند ، برگشت و نبرد كرد تا چهل و چهار تن از آنها كشت و شهيد شد صلى الله عليه . پس از او قاسم بن حسن بن على بميدان رفت و ميگفت : < شعر > بىتاب مشو جانم هر زنده بود فانى امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانى < / شعر >
162
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 162