responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 157


< شعر > بر كنى از يار خويش افسر و هم سر نيست قناعت و را بديگر و كمتر كار هماناست سوى حضرت داور هر كه بود زنده راه من رود آخر < / شعر > سپس بيارانش فرمود برخيزيد و آب نوشيد كه توشه آخرين شما است وضوء سازيد و غسل كنيد و جامه بشوئيد براى كفن سپس نماز بامداد را با آنها خواند و آنها را براى جنگ بصف كرد و دستور داد هيزم خندق را آتش زدند تا با لشكر دشمن از يكسو نبرد كند ، ابن ابى جويريه از لشكر عمر سعد آمد و بآتش سوزان نگاه كرد و گفت اى حسين و اى ياران حسين مژده آتش گيريد كه در دنيا بدان شتافتيد حسين ( ع ) فرمود كيست اين مرد ؟ گفتند اين جويريه ، گفت خدايا بچشان او را عذاب آتش در دنيا ، اسبش رم برداشت و او را در همان آتش انداخت و سوخت مرد ديگرى بنام تميم بن حصين فزارى از عسكر عمر بن سعد بيرون آمد و جار كشيد اى حسين و ياران حسين آب فرات را ببينيد كه چون شكم ماهى موج زند بخدا قطره اى از آن نچشيد تا از بيتابى جان دهيد ، حسين فرمود اين مرد كيست ؟ گفتند تميم بن حصين است فرمود او و پدرش از اهل دوزخ باشند خدايا امروز او را از تشنگى بكش تشنگى او را گلوگير كرد تا از اسبش بزمين افتاد و زير سم اسبها خرد شد و مرد ديگرى از قشون عمر بن سعد بنام محمد بن اشعث كندى پيش آمد و گفت اى حسين بن فاطمه تو از طرف رسول

157

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 157
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست