نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 155
بدان چه كردى مؤاخذه ات كند اگر در اين موقع بخدا توبه نكنى و مرا يارى نكنى تا جدم برابر خداى تبارك و تعالى شفيع تو باشد . گفت يا ابن رسول الله اگر ياريت كنم اول كس باشم كه جانم قربانت كنم ولى اين اسبم را تقديمت كنم كه بخدا هر وقت سوارش شدم هر چه را خواستم دريافتم و هر كه قصد مرا كرده از او نجات يافتم او را برگير حسين از او رو گردانيد و فرمود ما را نيازى بتو و اسب تو نيست و من ستمكاران را بكمك خود نپذيرم ولى بگريز و نه با ما باش و نه بر ما زيرا هر كه فرياد و شيون ما خاندان را بشنود و اجابت نكند خدايش برو در دوزخ اندازد سپس روانه شد تا بكربلا رسيد و فرمود اينجا كجا است ؟ گفتند كربلا است يا ابن رسول الله فرمود بخدا امروز روز گرفتارى و بلا است و در اينجا خون ما ريخته شود و حريم ما مباح گردد عبيد الله بن زياد در نخيله قشون خود را سان ديد و مردى بنام عمر بن سعد را با چهار هزار سوار برابر حسين ( ع ) فرستاد و عبد الله بن حصين تميمى هم با هزار سوار دنبال او آمد و شبت ربعى با هزار سوار و محمد بن اشعث بن قيس كندى با هزار سوار و فرمان رواى عمر سعد بود و بهمه دستور اطاعت او رسيد بعبيد الله خبر دادند كه عمر سعد شبها با حسين هم صحبت مىشود و از نبرد او خوددارى ميكند شمر بن ذى الجوشن را با چهار هزار دنبال او فرستاد و بعمر سعد نوشت اين نامه من كه بتو رسيد حسين بن على را مهلت مده و گلوى او را بگير و آب را بر او ببند چنانچه در يوم الدار بر عثمان بستند اين نامه كه بعمر سعد رسيد جارچيش فرياد كشيد ما حسين و يارانش را
155
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 155