نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 135
نكردم كه او را در پارچه زرد نپيچيد آن را دور انداخت و پارچه سفيدى گرفت و او را در آن پيچيد سپس بعلى ( ع ) فرمود نامش را گذاردى عرضكرد من در نامش بشما پيشى نگرفتم فرمود من هم در نامش بخداى عز و جل پيشى نگيرم خدا بجبرئيل وحى كرد كه براى محمد ( ص ) پسرى متولد شده برو او را سلام برسان و تهنيت بگو و بگو على ( ع ) نسبت بتو چون هارونست نسبت بموسى او را بنام پسر هرون بنام جبرئيل فرود آمد او را از طرف خداى عز و جل تهنيت گفت و گفت خداى تبارك و تعالى بتو دستور داده كه او را بنام پسر هرون بنامى فرمود چه نامى داشت ؟ گفت شبر فرمود زبان من عربى فصيح است گفت او را حسن بنام و حسنش ناميد و چون حسين متولد شد خداى عز و جل بجبرئيل وحى كرد كه براى محمد پسرى متولد شده برو او را تهنيت گو و بگو على نسبت بتو چون هرون است نسبت بموسى او را بنام پسر هارون بنام گفت نامش چه بود ؟ گفت شبير گفت زبان من عربى فصيح است گفت حسين نامش كن . 4 - جابر بن عبد الله گويد شنيدم رسول خدا ( ص ) سه روز پيش از وفاتش بعلى ( ع ) ميفرمود : درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را بدو ريحانه دنياى خود سفارش كنم بهمين زودى دو ستون تو ويران شوند و خدا خليفه منست بر تو ، چون رسول خدا ( ص ) وفات كرد فرمود اين يك ستون من بود كه رسول خدا بمن فرمود چون فاطمه وفات كرد فرمود اين ستون دوم است كه رسول خدا فرمود .
135
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 135