نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 134
بگو چند رشته مو در سروريش من است فرمود بخدا سؤالى از من كردى كه خليلم رسول خدا ( ص ) بمن خبر داده كه مرا از آن خواهى پرسش كرد در سر و ريش تو موئى نباشد جز آنكه در بنش شيطانى نشسته و در خانه تو گوساله ايست كه حسين فرزندم را ميكشد ، عمر بن سعد در آن روز برابرش بر سر دست راه مىرفت . 2 - على بن ابى طالب فرمود در اين ميان كه من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا ( ص ) بوديم آن حضرت بما رو كرد و گريست من گفتم چرا گريه كنيد يا رسول الله ؟ فرمود ميگريم براى آنچه با شما عمل مىشود ، گفتم آن چه باشد يا رسول الله ؟ فرمود گريه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر گونه فاطمه زنند و از نيزه اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه باو نوشانند و از قتل حسين ( ع ) فرمود همه اهل بيت گريستند ، گفتم يا رسول الله خدا ما را نيافريده جز براى بلا ، فرمود مژده گير اى على كه خداى عز و جل با من عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤمن و دشمنت ندارد جز منافق . 3 - امام چهارم فرمود چون فاطمه حسن را زائيد بعلى گفت نام او را بگذار فرمود من در نام او به رسول خدا پيشى نگيرم رسول خدا ( ص ) آمد و او را در پارچه زردى خدمت او آوردند ، فرمود قدغن
134
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 134