نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 118
" ضرار " : اگر چنين تكليفى كند ستمكار خواهد بود . " هشام " : - خبر ده مرا از اينكه آيا خداوند بندگان را مكلف به يك دين فرموده يا نه ؟ و آيا جز آن يك دين ، دين ديگرى را از آنان قبول مىكند يا نه ؟ " ضرار " : بلى خداوند بندگان را به پيروى از يك دين مكلف ساخته است . " هشام " : آيا براى بندگان دليلى بر اين دين قرار داده يا آنكه آنان را مأمور به پذيرفتن مجهولى بدون دليل فرمود ؟ نظير امر كردن كور به قرائت و زمين گير به رفتن مساجد و ميدان جهاد . " ضرار " پس از ساعتى سكوت گفت : ناچار بايد دليلى براى آنان اقامه كرده باشد ولى آن دليل ، امام تو نيست . " هشام " خنديد و گفت نيمى از تو تشيع اختيار كرد و نداى حق را بالضروره بلند كرد ، يعنى اصل امامت را قبول كردى فقط اختلاف بين من و تو در اسم است . " ضرار " : من در همين موضوع از تو مىپرسم . " هشام " : آنچه مىخواهى بگو " ضرار " : امامت چگونه منعقد مىشود ؟ " هشام " - همانطوريكه نبوت منعقد مىشود . " ضرار " - بنابر اين امام هم پيغمبر است ؟ ! " هشام " : خير زيرا كه نبوت بوسيله نزول ملك و وحى از طرف خداوند محقق مىشود و امامت بوسيله تنصيص و تعيين پيغمبر استوار مىگردد . گرچه تنصيص پيغمبر و نزول ملك هر دو باذن پروردگارند . " ضرار " : چه دليلى بر اين گفتار دارى ؟ " هشام " : برهان ما را ناگزير به پذيرفتن اين گفتار مىنمايد . " ضرار " آن برهان چگونه است ؟ " هشام " : زيرا مطلب از سه صورت بيرون نيست : 1 - خداوند پس از پيغمبر تكليف را از مردم برداشته و آنان را مانند حيوانات چرنده و درنده از قيد
118
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 118