نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 116
كسانى است كه قائل به امامت باشند . مجلس تشكيل شد " وعبد الله بن زيد اباضى " هم كه رفيق هشام و شريك تجارت او بود حضور يافت . هنگاميكه هشام وارد شد در بين جمعيت بعبد الله سلام كرد " يحيى بن خالد " بعبد الله گفت با هشام در موضوع امامت صحبت كن . " هشام " : اى وزير ايشان حق گفتگو و سؤال و جواب با ما ندارند ، زيرا ايشان با ما در امامت موافق و متحد بودند ، سپس بدون معرفت از ما جدا شدند ، نه آن وقت كه با ما بودند حق را شناختند و نه آن وقت كه از ما جدا شدند دانستند براى چه از ما جدا شدند . آنگاه " بيان " كه از " فرقه حروريه " بود گفت اى هشام من از تو سؤال مىكنم : خبر ده مرا از اصحاب على بن ابيطالب روزى كه با حكومت حكمين موافقت كردند آيا مؤمن بودند يا كافر ؟ " هشام " : آنان سه قسمت بودند : قسمتى مؤمن و بخشى مشرك و بعضى گمراه بودند . اما مؤمنان كسانى بودن كه مانند من معتقد بودند كه على بن ابيطالب امام منصوب از طرف خداست و معاويه شايسته مقام امامت نيست و به آنچه خداوند در حق على فرموده معترف بودند . اما مشركين كسانى بودند كه عقيده داشتند على و معاويه هر دو شايسته امامت مىباشند ، چون معاويه را با على شريك قرار دادند مشرك بودند . اما گمراهان كسانى بودند كه بر اساس حميت و عصبيت قومى به ميدان جنگ آمده بودند و معرفتى نسبت به مقام امام نداشتند . " بيان " : اصحاب معاويه چگونه بودند ؟ " هشام " : آنان نيز سه قسمت بودند : قسمتى كافر و قسمتى مشرك و برخى گمراه . اما كفار كسانى بودند كه مىگفتند معاويه شايسته امامت است وعلى شايستگى
116
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 116