نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 114
هم خورد . هشام از فرصت استفاده كرد از مجلس بيرون رفت و در بغداد توقف ننموده يكسره متوجه مداين گرديد و در آنجا به او خبر رسيد كه هرون به يحيى دستور داده كه دست از مؤاخذه هشام و اصحابش بر ندارد و موسى بن جعفر را هم گرفته زندانى كردند . سپس هشام بكوفه رفته پنهان شد و يحيى او را تعقيب مىكرد لكن به او دست نيافت تا آنكه در خانه ابن شرف به رحمت ايزدى پيوست . در آخر روايت دارد كه داستان اين مناظره " به محمد بن سليمان نوفلى " و " ابن ميثم " كه در آن هنگام در حبس " هرون " بودند رسيد . " نوفلى " گفت : به نظر من هشام نتوانسته است در اين مناظره از بن بست فرار كند . " ابن ميثم " گفت : چگونه مىتوانست فرار كند با اينكه اثبات كرده بود كه طاعت امام واجب است . " نوفلى " گفت : راه فرار اين بود كه بگويد امامت امام مشروط است به اينكه ما دامى كه منادى از آسمان ندا نداده است كسى را دعوت به خروج نكند ، بنابر اين اگر كسى مرا قبل از نداى منادى به خروج دعوت كند او را امام نمىدانم و دنبال كسى مىروم كه دعوت به خروج نكند . " ابن ميثم " گفت : اين سخن از بدترين خرافات است زيرا كه اين صفت مخصوص قائم است و شان هشام اجل از اين است كه هنگام مجادله به اين مطلب احتجاج كند ، بعلاوه اگر اين سخن را مىگفت كاملا مطلب آشكار مىشد و معلوم مىشد كه منظورش از امام مفترض الطاعه غير هرون است و به هيچ وجه نمىتوانست انكار كند ، ولى او طورى مناظره كرده است كه اگر هرون طرف مناظره بود و از او مىپرسيد امام مفترض الطاعه بعد از على بن ابيطالب كيست ؟ مىتوانست بهرون بگويد امام مفترض الطاعه تو مىباشى . و آن سخن كه تو ميگوئى طورى هشام را در بن بست قرار مىداد كه هيچ چاره براى فرار از آن نداشت زيرا اگر هرون مىگفت چنانچه تو را امر به خروج و جنگ نمايم اطاعت ميكنى يا نه ؟ بنابر آن شرط بايستى
114
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 114