نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 113
به زيان او تمام مىشود ، يعنى كسى حق ندارد قبل از پايان سخنت اعتراض كند و بايد موارد اعتراض را يادداشت كند و تامل كند تا فراغت يا بى و مطلب را تمام كنى . " هشام " شروع به سخن كرد و مقاله طولانى راجع به فساد اختيار مردم در امامت بيان كرد . پس از فراغ از استدلال ، يحيى ، به سليمان بن جرير گفت از " ابا محمد " ( هشام ) در اين موضوع چيزى سؤال كن . " سليمان " : مرا خبر ده كه آيا طاعت على بن ابيطالب واجب بود ؟ " هشام " : بلى . " سليمان " : اگر كسى كه بعد از او يعنى امروز داراى منصب امامت است تو را امر به جنگ كند اطاعت ميكنى ؟ " هشام " : امر نمىكند . " سليمان " : چرا امر نمىكند با اينكه اطاعتش بر تو واجب است ؟ " هشام " : از اين سخن درگذر زيرا پاسخ آن معلوم شد . " سليمان " : چرا امر كند با اينكه در حالى فرمان مىبرى و در حالى فرمان نمىبرى . " هشام " : - واى بر تو من نگفتم فرمان نمى برم تا بگوئى فرمان بردن تو واجب است بلكه من گفتم به من فرمان جنگ نمىدهد . " سليمان " : نمىگويم فرمان داده است بلكه بر سبيل جدل و فرض سؤال مىكنم يعنى اگر فرمان دهد چه ميكنى ؟ " هشام " : چند پيرامون قرقگاه مىگردى و از آن نمى انديشى كه بگويم اگر مرا فرمان خروج دهد اطاعت كرده خروج مىكنم و ديگر براى تو مجال سخن نماند و به زشترين وجهى سكوت اختيار كنى و من چون مىدانم كه مآل اين سخن به كجا خواهد كشيد خوددارى از اظهار آن مىكنم . چون هرون اين سخن از هشام شنيد روى درهم كشيد و گفت مطلب را آشكار ساخت . مردم برخاستند و مجلس بر
113
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 113