نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 112
" يونس " - چون مأمور يحيى امر او را به هشام ابلاغ كرد هشام گفت خاطر من از اجابت اين امر ناراحت است و مىانديشم كه توطئهاى فراهم كرده باشند كه مرا از آن خبرى نباشد ، زيرا خاطر يحيى نسبت به من بواسطه چند قضيه دگرگون شده و با من عداوت دارد و من عازم بودم كه اگر خداوند متعال مرا از اين بيمارى شفا بخشد ، بكوفه روم و راه گفت و شنود و مناظره بر خود بندم و به كلى مناظره را بر خود تحريم نمايم ، و ملازم عبادت شده اين معلون را نبينم . " يونس " - اميد است كه جز خير چيزى نباشد حتى الامكان احتياط و احتراز كن . " هشام " - اى يونس تو پندارى كه من از چيزى كه خداى تعالى اظهار آن را به زيان من خواسته باشد احتراز مىكنم ، اين معنى چگونه متصور است لكن برخيز بحول و قوه الهى برويم ، پس هشام بر استرى كه مأمور براى او آورده بود سوار شد و من بر دراز گوشى سوار شدم و به اتفاق به مجلس مناظره رفتيم ، مجلس را پر از دانشمندان حكمت و كلام ديديم ، پس هشام پيش رفته بر يحيى و ديگران سلام كرد و نزد يحيى نشست و من نيز در آن ميان نشستم ، يحيى حكم كرد كه در مناظراتيكه بين حاضرين جريان داشت و خاتمه و فيصله نيافته بود حكومت و قضاوت كند . هشام آخرين سخن طرفين مناظره را استماع نموده پس از تحقيق از روى استدلال به زيان بعضى و به نفع بعض ديگر قضاوت كرد و از جمله كسانى كه به زيان او حكم كرد " سليمان بن جرير " بود بدين جهت حسد وكينهاش نسبت به هشام افزوده شد . " يحيى " : از كثرت مناظره امروز خسته شده ايم مىخواهيم كه فساد اختيار مردم را در تعيين امام بيان نمائى و ثابت كنى كه امامت در آل و اهل بيت پيغمبر است نه در غير ايشان . " هشام " : وزير بيمارى مرا ناتوان ساخته و من نمىتوانم وارد اين مطلب شوم ، چه ، شايد كسى بر من اعتراض كند و مناظره به خصومت و دشمنى منجر شود . " يحيى " - اگر معترضى در اثناء اعتراض كند به سود او نخواهد بود بلكه
112
نام کتاب : هشام بن الحكم ، مدافع حريم ولايت ( فارسي ) نویسنده : سيد أحمد صفائي جلد : 1 صفحه : 112