مگر بنا بر مذهب اماميّه ، زيرا كه ايشان قائلند كه در هر زمان امامى مخصوص ، البته مىباشد و هيچ زمانى خالى از امام نمى باشد همچنان كه از حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السّلام ) مروى است و ساير ائمّه ( عليهم السّلام ) نيز فرمودهاند و به طرق متكثّره از ايشان اين معنى رسيده به نحوى كه به حدّ يقين رسيده و نمى توان اِنكار آن را نمود وامامى كه مخصوص به اين زمان است جناب صاحب الأمر است وامّا اهل سنّت قائل نيستند كه در هر زمانى بايد البته امامى باشد ، زيرا كه ايشان به وجود صاحب الأمر اذعان ندارند و بعد از على ( عليه السّلام ) ديگر خليفهاى را ثابت نمى كنند . پس بايد هركه از ايشان بعد از اميرالمؤمنين ( عليه السّلام ) بميرد بر كفر وجاهليّت مرده باشد و از آن چه مذكور شد كه حديث دلالت مىكند بر وجود امام در هر زمانى و بر تعدّد ائمه ( عليهم السّلام ) باطل مىشود آنچه را بعضى از سنّيان در حمل حديث گفتهاند كه : مراد از امام ، قرآن است . زيرا كه همچنان كه دانستى اضافه امام به زمان دليل [ است ] بر اين كه بعضى از ازمنه مخصوص [ است به امامى ] و بعضى ديگر از ازمنه مخصوص است به امامى ديگر وحال اين كه قرآن يك شخص است كه در جميع ازمنه باقى است پس لفظ « زمانه » در كلام خاتم پيامبران لغو وعبث خواهد بود ، با وجود اين كه بعضى از علماى اهل سنّت از عبد اللّه بن عمر روايت كردهاند كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرمود : « من مات وليس في عنقه بيعة الإمام او ليس في عنقه عهد الإمام مات ميّتة جاهلية » يعنى هركه بميرد و در گردن او بيعت امام يا عهد امام نباشد ، بر كفر وجاهليّت مرده است وشبههاى نيست كه معنى ندارد كه كسى بگويد كه از براى قرآن در گردن مردمان بيعت يا عهد باشد و اين واضح است . و از غرائب آن كه بعضى از سنّيان مىگويند كه مراد از امام در اين حديث پادشاه عصر است ومشاهَد ومحسوس است كه پادشاهان ايشان فاسق وظالمند