نوشته شدن آن شصت سال وكسرى پيش از تاريخ تولد سيّدرضى بود . و شرح نوشتن ابن ابى الحديد و اقرار و اذعان او كه آن چه سيّدرضى در « نهج البلاغه » ايراد نموده از كلام اسداللّه الغالب است از جهة الزام و اسكات اهل سنّت كافى است . با وجود اين كه هركه فى الجمله ربط در فصاحت داشته باشد و الفت به كلام آن حضرت گرفته باشد مىداند كه اين قبيل خطب ومكاتيب و اين نوع كلام از آن عالى جناب صادر شده وسيدرضى [ و ] بالاتر از او قدرت بر ايراد امثال اين قسم خطب وكتب ومواعظ ندارد . ومخفى نماند كه از كلام مذكور كه حضرت امير ( عليه السّلام ) فرمود كه من مظلوم بودم ونقص ومذمّتى بر مؤمن لازم نمى آيد در اين كه مظلوم باشد مندفع مىشود آنچه بعضى اهل سنّت گفتهاند كه : حضرت مرتضى على ( عليه السّلام ) با آن شجاعت اگر مىدانست كه خلافت حق اوست وخلافت ابو بكر با ظلم است بايست با ايشان قتال كند وايشان را دفع كند و اين عجز وذلت را بر خود قرار ندهد وكوتاهى در احقاق حق و ابطال باطل نكند وچگونه مىتواند شد كه اسداللّه الغالب با آن شجاعت عاجز باشد از آن جماعت و از ايشان مغلوب شود به آن نحو كه او را به ريسمان ببندند واو را به مسجد كشند و به عنف او را به بيعت ابو بكر در آوردند وچگونه على ( عليه السّلام ) با آن شجاعت ، در چندين سال ، نماز در عقب جماعتى مىكند كه به اعتقاد او نماز ايشان باطل و بى صورت باشد واصلاً در صدد منازعه ومجادله در نمى آيد يا از آن جا مهاجرت به موضعى ديگر نمى كند ، پس چون على ( عليه السّلام ) با آن قوّت وشجاعت متابعت از ايشان نموده و در عقب ايشان نماز كرد معلوم است كه خلافت وامامت ايشان را به حق مىدانست - انتهى كلامه . ووجه اندفاع اين كلام آن است كه همچنان كه از كلام آن حضرت ظاهر شد آن جماعت بر آن حضرت ظلم كردند واو را عاجز نمودند و آن حضرت قادر