وايضاً اين خطبه از كلام آن حضرت على حده در « نهج البلاغه » مذكور است : « اللهمّ انّى استعديك على قريش فانّهم قد قطعوا رحمى و أكفاوا و إنائى و أجمعوا على منازعتى حقّا كنت أولى به من غيرى فقالوا ألا إنّ في الحقّ أن تأخذه وفى الحق أن تمنعه فاصبر مغموماً أومت متأسّفاً فنظرت فاذا ليس لى رافد ولا ذابّ ولا مساعد إلّا أهل بيتى فضننت بهم عن المنيّة فاغضيت على القذى وجرعت ربقى على الشجى وصبرت من كظم الغيظ علىّ أمرّ من العلقم و آلم للقلب من حزّ الشفار » [1] يعنى بار خدايا انتقام مرا از قريش بگيرد ، به درستى كه ايشان قطع رحم من كردند وظروف مرا نگون نمودند و بر روا فكندند و اتفاق نمودند بر منازعه من در باب حقّى كه من از غير به آن اولى و احق بودم و به همين اكتفا ننموده ، گفتند كه : حق اين است كه ما آن را بگيريم و تو را از آن منع كنيم . پس صبر كن با غم واندوه يا بمير از روى حزن وتأسف ، پس من به حوالى خود نظر كردم ، معين ودفع كننده وناصرى از جهت خود نديدم ، سواى اهل بيت خود و چنان چه به مقاتله بر مىخاستم همه ايشان كشته مىشدند ، لهذا بخل بر ايشان ورزيدم وايشان را از مرگ محافظت نمودم و چشم پر از خار حزن و الم پوشيدم وجرعه اندوه وغم نوشيدم و صبر كردم از غصّه بر چيزى كه تلخ تر از حنظل و دردناك تر از قطع اعضاء بود . و ابن ابى الحديد در « شرح نهج البلاغه » خطبه طويلى از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت آن را بعد از فتح بصره و قتل محمّدبن ابى بكر خوانده كه آن خطبه مشتمل است بر فقرات اين خطبه وفقرات خطبه سابق و بر فقرات بسيار ديگر كه همه دلالت بر مطلوب ما مىكند . وايضاً ابن ابى الحديد در « شرح نهج البلاغه » روايت كرده است كه آن حضرت در اوايل امارت خود خطبه خواند كه اين فقرات از جمله آن خطبه است :