حضرت كه مذكور شد ، دلالت آن بر بطلان خلافت خلفاء ثلاثه و بودن خلافت حقّ صرف آن حضرت به نحوى نيست كه كسى انكار آن تواند كرد و ما بعضى ديگر از عبارات خطب آن حضرت از كتاب « نهج البلاغه » و از بعضى خطب ديگر آن حضرت كه مشايخ ايشان نقل كردهاند در اين جا نقل مىكنيم كه بر عقلا ظاهر شود كه اين جماعت به چه حدّ بى انصاف و بى شرم وحيااند كه با وجود اين عبارات در « نهج البلاغه » باز مىگويند كه هركه تأمل در « نهج البلاغه » كند مىفهمد كه على ( عليه السّلام ) قائل به حقّيت خلفاء ثلاثه بوده است و خود را خليفه نمى دانسته است . از آن جمله در بعضى خطب « نهج البلاغه » فرموده است : « حتّى إذا قبض اللّه رسوله ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) رجع قوم على الاعقاب وغالتهم السبل و اتّكلوا على الولائح ووصلوا غيرالرحم وهجروا السبب الّذى امروابمودّته ونقلوا البناءِعن رصّ اساسه فبنوه في غير موضعه معادن كلّ خطيئة و ابواب كلّ ضارب في غمرة قدماروا فى الحيرة وذهلوا في السّكرة على سنّة من آل فرعون من منقطع إلى الدّنيا راكن او مفارق للّدين مبائن » [1] يعنى روزى كه حق تعالى پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) را به جانب خود برد جماعتى از دين برگشتند و آراء باطله ايشان را از صراط مستقيم بيرون برد واعتماد بر رأى هاى فاسد خود با اقارب وخويشان خود نمودند و غير رحم را وصل كردند وسببى كه مأمور به دوستى وپيروى او بودند ، ترك كردند و بنا را از پايه مستحكم خود برداشتند و در غير موضع خودش گذاشتند ، يعنى بيگانگان رسول را به جاى او نشانيدند و اهل بيت او را كه مأمور به مودّت وپيروى ايشان بودند واگذاشتند ، اين جماعت معدن هر خطا و تباهى اند و ابواب هر جهل و گمراهى اند در لجه تردد وحيرت دست و پا مىزنند و در وادى مستى غافل وسرگردان مىروند ، مثل