روايت نكرده است ، پس هركه منع تواتر آن را كند مثل شارح مقاصد و غير او از متكلّمان اهل سنّت و مثل اين مرد بى چاره مسكين كه نمى دانم كيست و اصلش از كجاست و از همه چيز عارى و بى تتبع است ، ناشى است از عدم تتبع يا از عصبيّت وعناد ولامحاله انكار اين حديث از قبيل انكار بلاد ثابته ووقايع ماضيه ولا اقل مثل انكار وقوع حجّة الوداع را كرده است زيرا هر كه نقل حجّة الوداع را كرده است نقل حديث غديرخم را نيز كرده است و نقل نكردن بخارى آن را قادح در تواتر وصحت آن نيست بلكه مشعر از عصبيت وعناد بخارى است و آن چه بعضى گفتهاند كه مسلم نيز نقل نكرده است اشتباه است و در كتاب « نهج الايمان » [1] كه از تصانيف يكى از اعاظم وعدول علماى شيعه است مذكور است كه در صحيح مسلم در جزء رابع بعد از دوازده ورق ذكر حديث يوم الغدير واقع است . مجملاً انكار اين حديث از قبيل انكار بديهيات است ، چگونه مىتواند حديثى كه مشايخ شيعه همگى نقل كنند واكثر مشايخ سنّيان نيز نقل كنند ، دروغ باشد با وجود اين كه بسيارى از مشاهير شعراء عرب آن را منظوم نموده ، نقل حسان بن ثابت و ابياتش مذكور شد و مثل دعبل و ابو نواس و قيس بن سعدبن عباده انصارى وعمربن عاص وزاهى وكميت و غير ايشان . ومروى است از پسر كميت كه گفت : پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) را در خواب ديدم فرمود : قصيده پدرت را بخوان ، من شروع نمودم به خواندن و چون به اين شعر رسيدم كه : « و لم أرمثل ذاك اليوم يوماً * و لم أرمثله حقّاً اضيعا » يعنى نديدم مثل روز غدير روزى را ونديدم مانند آن چنان حقّى ثابت كه ضايع شود .