و باز در همان طعن مىنويسد : اهل حق تجويز ابن عباس و من ماثله را براى الزام اهل سنت ذكر مىكنند كه ايشان حديث ( أصحابي كالنجوم ، بأيّهم اقتديتم اهتديتم ) را در حق ايشان فرود آوردهاند ، و جابجا در اثبات مسائل شرعيه دست به اقوال و افعال ايشان مىزنند . پس به جواب اين الزام ، اِتّباع كسى غير معصوم را بر اهل حق لازم كردن طرفه مكابره است ، مثل اين كه اهل كتاب به جواب استدلالات اهل اسلام به كتب محرفه شان اتباع جميع ما في هذه الكتب بر ايشان لازم سازند . ( 1 ) در طعن دهم عثمان مىفرمايد : و از اين هم الطف آنكه گفته كه : شيعه نيز او را معتبر مىدانند ، ( سُبْحَانَكَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ) ( 2 ) ! شيعه كى ديلمى و غير ديلمى را معتبر مىدانند ؟ ! البته بنابر الزام اهل سنت به روايات معتمدين ايشان - كه در كتب رجال به غايت مدح و توثيق ايشان كردهاند - احتجاج مىنمايند ، و ليكن حضرات اهل سنت از غايت انصاف آن روايات را يك سر واهى و غير معتبر گويند و از موضوعات روافض قرار دهند ، و بيشتر مصنفين نحله خويش را جرح و قدح كنند . ( 3 ) در طعن پنجم صحابه در پاسخ صاحب تحفه گويد : جواب اين اعتراض بر ذمّه او است ، و بر شيعه اين اعتراض وارد نمىتواند شد به دو وجه : اول : آنكه اين حديث از احاديث اهل سنت است نه از احاديث شيعه ، پس به