نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 302
راه خدا و به حساب او شمشيرهاى خود را كشيدند . نصر و پيروزى از سوى خداوند متعال نصيب آنان گرديد و به فتح و پيروزى نايل آمدند . ما همه آن اعدا و دشمنان را كشتيم و تا آخرين نفر از بين برديم و فانى ساختيم . حمد و سپاس خداى را كه خون شما را گرفت و در بين دشمنانش آتش را افروخت و سينه هاى ما و شما مؤمنان و شيعيان را تشفى بخشيد . من هم اكنون سر عبيدالله بن زياد ملعون و سرهاى ديگر نزديكان و اصحاب پيروان و هواداران بنى اميه را به طرف شما مىفرستم ، آنان كه در قتل و شهادت سيد و مولاى ما ابا عبد الله الحسين الشهيد ( ع ) شركت داشتند ، تا اين امر موجب آرامش قلب شما گردد . امر ، امر شما و نهى ، نهى شما است . والسلام در اختيار امام سجاد ( ع ) وقتى نامه مختار همراه سرهاى شرك و نفاق ، به محمد بن حنفيه در مدينه رسيد و آن را خواند ، به سجده شكر افتاد و در مقابل اين عنايت و نصرت الهى به شكر و سجده پرداخت . آنگاه سر ابن زياد را به خدمت برادر زاده اش امام على بن حسين ( ع ) فرستاد . آورنده سر وقتى وارد محضر آن امام همام گرديد كه آن حضرت مشغول تناول غذا بود . سر آن خبيث را پيش امام قرار دادند . امام ( ع ) گفت : " الحمد لله رب العالمين . سپاس خداى را كه انتقام خون ما را گرفت . من بر اين لعين وقتى وارد شدم كه سر پدر بزرگوارم را بر او وارد ساختند و او غذا مىخورد . گفتم خدايا مرا نميران تا سر ابن زياد را به هنگام خوردن غذا مشاهده نمايم و من اكنون مشغول غذا خوردن بودم . حمد و سپاس خداى را كه دعاى مرا مستجاب فرمود . " سپس امام فرمود تا آن سر را به مكه به سوى ابن زبير ببرند . هواداران ابن زبير اين سر را روى چوب نى بلندى قرار دادند كه باد آن را به حركت درمىآورد . روزى مارى از زير زبان او سقوط كرد و بينى او را فرا گرفت . سر او بالاى نى بود . مردم آن را تماشا مىكردند و از تكرار تاريخ تعجب مىكردند و به او لعن مىفرستادند . همچنان
302
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 302