نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 299
انس و جن بوده باشم ، ولى نمىتوانم در مقابل دنيا تصميم ديگرى بگيرم ، چون دنيا خير نقد و زودگذر است و آخرت نسيه و دير آينده است و هرگز فرد عاقل ، نقد را با نسيه معاوضه و خريد و فروش نمىكند . . . " [1] مختار اظهار داشت : " واى بر تو ! آيا عقيده مسلمانان اين چنين مىباشد ؟ اگر تو مسلمان حقيقى بودى اين گونه مىكردى ؟ " سپس افزود : " چيز ديگرى مىپرسم ، حقيقت آن را بيان نما و آن اين كه وقتى امام ( ع ) در سرزمين كربلا به رو افتاده بود ، چه مىگفت ؟ " ابن سعد مطالبى را كه از امام ( ع ) شنيده بود ، بازگو نمود ، تا به اين قسمت رسيد كه امام فرموده بود : " خدايا غلام ثقفى را بر آنان مسلط ساز تا خونهاى آنان را بريزد ! " مختار كفش نعلدار خود را پوشيد و صورت او را زير كفش خود قرار داد . سپس كفش خود را به خدمتگزار خود داد تا آن را بشويد . سپس دستور داد سر ابن سعد را بريدند . روايت منهال در مورد حرمله از منهال بن عمر نقل شده است : " به هنگام بازگشت از مكه ، در مدينه به محضر امام على بن الحسين ( ع ) مشرف شدم . به او سلام گفتم . امام جواب سلام مرا دادند . سپس پرسيد : " منهال ! از حرملة بن كاهل اسدى چه خبرى دارى ؟ " عرض كردم : " من او را به هنگام بيرون آمدن از كوفه ، سالم و زنده ديدم . " امام ( ع ) دستهاى خود را به طرف آسمان بلند نمود عرض كرد : " خدايا حرارت آهن را به او بچشان ! خدايا حرارت آتش را به او بچشان ! " منهال گويد : " به كوفه وارد شدم ، مشاهده نمودم كه مختار خروج نموده است و افرادى از قاتلان امام حسين ( ع ) را به سزاى عمل ننگين خود رسانده است . بين من و
[1] فوالله ما أدري وإنى لصادق * أفكر في أمري على خطرين أأترك ملك الرى والرى منيتي * أم أصبح مأثوما بقتل حسين حسين ابن عمي والحوادث جمة * ولكن لى في الري ، قرة عين . . .
299
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 299