نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 281
تا آنچه رخ مىدهد به ديگران برسانند . آنان به ترتيبى كه ابراهيم دستور داده بود انجام دادند . ابراهيم همراه قلعه بان به پشت سر آنان ( لشكر ابراهيم ) حركت نمودند . هنگامى كه به نزديكى اردوگاه ابن زياد رسيدند ، قلعه بان خيمه خود را برپا داشت تا ابراهيم و حنظله در آن جلوس نمودند . قلعه بان يكى از فرزندان خود را به سراغ ابن زياد ملعون فرستاد تا او را به تنهايى به خيمه خود فرا خواند و به او بگويد كه سپاه ابراهيم نزديك " نصيبين " فرود آمده اند و حنظله زاد و توشه و علوفه براى آنان فراهم آورده و سوگند ياد كرده است كه همراه او مجاهده نمايد و من نگران آن هستم كه جاى اقامت حرم و اولاد و عيال تو را در قلعه بداند ، تو به تنهايى به سراغ من بيا ! تا با تو خلوت نمايم و در اين باره به رأى زنى و مشورت بپردازم . . . پسر قلعه بان به سراغ ابن زياد رفت و پيام پدر را به او رساند . ابن زياد كلام او را شنيد . كاملا مرعوب و وحشتناك گرديد و به مركب خود سوار شد و همان دم همراه پسر صاحب قلعه ، به سراغ قلعه بان آمد . به خيمه رسيد . قلعه بان را ديد ، در حالى كه در كنار او غلامى بود و در دست او شمعى به قامت و بلنداى يك مرد وجود داشت و بين خيمه و معبر كمتر از مسافت ميل فاصله بود . هنگامى كه قلعه بان او را ديد ، بلند شد و دستهاى او را بوسيد و هم چنين ابراهيم با او دست داد . ابن زياد با دقت و كنجكاوى تمام به ابراهيم نگاه مىكرد و نگاه خود را طولانى مىداشت و صاحب قلعه او را با سخن و گفتگو مشغول مىنمود . ابراهيم گويد : " خواستم بلند شوم و او را بكشم ، ولى در مورد كوچكى خيمه و تنگى آن فكر كردم و با خود گفتم اگر شمشير خود را از غلاف بكشم ، نمىتوانم دست خود را بالا بگيرم و نمىدانم در شعاع كمتر آيا شمشير من در مقتل و جايگاه خود قرار مىگيرد يا نه ؟ در عين حال خود ابن زياد هم شجاع و توانمند مىباشد و شمشير او هم روى زانوانش مجرد از غلاف مىباشد و اطمينان نداشتم از اين كه صيحه و فرياد نكشد و سپاه خود را به نبرد نطلبد و سپاه 400 هزار نفرى او شورش كند و مرا بگيرند . " صاحب قلعه مرتب مشغول صحبت و سرگرم نمودن او بود و ابراهيم سرش را پايين افكنده بود .
281
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 281