نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 280
نداشته باشد و اين خبر را به اطلاع او نرسانده باشد . از اين رو از تو مىخواهم فقط به تنهايى جهت مشاوره به طرف ما بيايى . . . " وقتى ابن زياد اين موضوع را بشنود ، قطعا به سوى ما خواهد آمد ، چون او مرا امين مال ، اولاد و محرم خويش مىداند . هنگامى كه به من رسيد ، او را بين خود و تو و اولادم مىنشانم و تو قبضه شمشير خود را بكش و گردن نحس او را به زن . سپس با سپاه خود به طرف سپاه او حمله بياور و يقين دارم كه دو نفر از آنان در يك جا متمركز نخواهند شد ، چون فرمانده و دستور دهنده را با خود ندارند . " ابراهيم گفت : " تمام مواردى كه اشاره نمودى ، بسيار زيبا است . خداوند روى تو را سفيد گرداند ، ولى من رأى خود را بازگو مىكنم . " قلعه بان گفت : " آنچه به نظر تو رسيده است بگو . " ابراهيم گفت : " به من خبر رسيده است كه آنان كشتى هاى مسى بر پشت شترهاى خود جهت عبور از رودخانه فرات همراه دارند و صواب آن است كه من همراه تو بيابم و پنج هزار نفر از اصحاب و ياران من در سمت راست معبر كمين نمايند و در خود معبر پنج هزار سواره بايستند و من خود با باقيمانده سپاه خود باشم . اگر توفيق كشتن او را به صورتى كه بيان مىدارى در خيمه پيدا نمايم ، پس حمد و سپاس خداوند آفريدگار جهانيان را بجا مىآوريم ، و اگر فرار كرد چون كشتى هايى كه همراه آنها است كوچك مىباشند و جز افراد ماهر و سواركار ، آن هم يكى پس از ديگرى نمىتواند با آنها عبور نمايند ، و من در كنار تو قرار مىگيرم و او مرا يكى از اولاد و فرزندان تو به حساب خواهد آورد ، وقتى من او را ديدم ، از اسب پايين كشيده و گردنش را مىزنم . " قلعه بان گفت : " هر طور صلاح مىدانى انجام بده ، تو خود دانى ، من و فرزندانم تابع و مطيع اوامر تو هستيم . ولى به ياران خود بگو كه در نزديكى تو قرار گيرند ، به حدى كه صداى تو را بشنوند . " پس ابراهيم اصحاب و ياران خود را گرد آورد . به آنان توصيه نمود تا در كنار گذرگاه و حول و حوش آن قرار گيرند و پشت سر او نيايند و آنان ديده بانانى قرار دهند
280
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 280