نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 277
تغذيه جهت 400 هزار نفر سواره از سپاه مروان را نموده بود و اگر انجام نمىداد ، تهديد نموده بود كه خود او را گروگان خواهند گرفت . ابو مخنف گويد : " هر دو پيك همزمان نزد حنظله رسيدند . غلامان ، به او خبر رساندند كه دو قاصد يكى از سوى ابراهيم و ديگرى از طرف ابن زياد وارد شده اند . او هر دو قاصد را به حضور پذيرفت و در حالى كه بر تخت خود تكيه زده و غلامان و دربانان دور او را گرفته بودند ، آن دو پيك را پذيرفت . هنگامى كه هر دو نفر حاضر شدند و به او سلام گفتند ، پرسيد : " كدام يك از شما قاصد ابراهيم مىباشيد ؟ " پيك ابراهيم خود را معرفى نمود . حنظله به او گفت : " نزديك من بيا ! خدا تو را رحمت كند . " او پيش حنظله آمد . او را در كنار خود در تخت نشاند و نامه او را گرفت و قرائت نمود و شديدا با صداى بلند گريه نمود و بقيه نامه را خواند وگفت : " چشم ! با كمال علاقه و رضايت مىپذيرم و من نخستين فردى هستم كه در پيش روى او مىجنگم و در طلب خون حسين مظلوم ( ع ) او را همراهى مىنمايم . " سپس رو به سوى پيك ابن زياد ملعون كرد وگفت : " براى چه آمده اى ؟ " او نامه را تسليم حنظله نمود . ناگاه چشمش به كلمه اى افتاد كه مىگفت : " تو در گروگان هستى ، مگر اين كه آذوقه و علوفه چهار صد هزار نفرى را تأمين نمايى ! " پس نامه را پاره پاره كرد و به اصحاب و ياران خود گفت شمشير مرا حاضر سازيد . هماندم گردن قاصد ابن زياد را زد . آنگاه خلعتى به قاصد ابراهيم بخشيد و به گردن او زنجير پربهايى افكند و مركب تندروى را به او اهدا نمود وگفت : " به پيش امير و فرمانده خود برگردد ! و آنچه را ديده اى براى او تعريف كن ! " و اضافه كرد : " من آماده ام آذوقه و علوفه را فراهم سازم و مردم شهر من آماده و منتظر ورود ايشان مىباشند و سلام مرا به ايشان برسان ! اولاد و فرزندان و مردم من در خدمت ايشان مىباشند . لطفا به او برسان كه در ملاقات دشمنان راه خدا و رسول او ، جديت تمام به خرج دهد . . . " قاصد به سوى ابراهيم برگشت . نامه را به او تسليم كرد و اتفاقاتى را كه در پيش
277
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 277