نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 276
سپاه از تكريت هم عبور كردند و سى فرسخ راه را در سه روز تمام سير نمودند ، تا به " موصل " رسيدند . از ميان مردم شهر موصل ، هزار نفر شمشيرزن سواره بيرون آمدند و در مقابل آنان ايستادند و گفتند : " اين سپاه از آن كيست ؟ " گفتند : " ما اصحاب و ياران حسين مظلوم ( ع ) هستيم . " تا اين سخن را شنيدند ، همگى شروع به گريه و ناله كردند . گرد و غبار بر سر و صورت خود افشاندند و فرياد " وا حسينا " سردادند . ماتم و سوگوارى عظيمى راه انداختند . سپاه ابراهيم چند روزى در موصل اقامت ورزيد . آنان زاد و راحله و علوفه آوردند و ابراهيم طبق سليقه و عقيده خود ، بدون دريافت وجوه ، آنها را نپذيرفت و با بالاترين قيمت خريدارى مىنمود . آنان از آن مكان نيز عبور كردند و در " دير علاء " فرود آمدند . در آن دير نيز سپاهيان ابراهيم اشتر مورد توجه قرار گرفتند . از آن دير نيز به سوى " نصيبين " كه در دو ميلى موصل قرار داشت ، رهسپار گشتند . در نصيبين با مردى از بنى شيبان به نام حنظلة بن مغاور ثعلبى ، رئيس آن منطقه ، مواجه شدند . او داراى ده فرزند بود . ابراهيم نامه اى به اين مضمون به او نگاشت : " بسم الله الرحمن الرحيم از ابراهيم بن مالك اشتر نخعى به امير نصيبين حنظلة بن مغاور ثعلبى ! اما بعد ، تو مىدانى چه بلايا و مصايبى بر حسين مظلوم ( ع ) وارد آمد . ما طالبان خون او از ظالمان و ستمگران ، كه دشمنان خدا و رسول اويند ، هستيم . ما و شما در اساس شهادت بر يگانگى خدا و رسالت رسول او ، با هم هستيم و اين مكتوب من به شما است . آيا در گرفتن خون آن بزرگوار به من كمك مىكنى ؟ آيا معابر و گذرگاهها را بر ما استوار مىسازى و زاد و راحله و علوفه را با بالاترين قيمت به ما مىفروشى و اجازه عبور از شهر خود به ما مىدهى ؟ بى آن كه به كسى ظلم كنيم يا به حقوق مردم تعدى نماييم ، از درى وارد و از در ديگر خارج مىشويم . والسلام " ابراهيم اين نامه را همراه رسول و پيام آور خود براى حنظله فرستاد . اتفاقا ابن زياد نيز قاصدى را همراه نامه به حنظله فرستاده بود و درخواست زاد و توشه و علوفه و
276
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 276