نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 121
گفت : " درندگان مرا زنده زنده بخورند ، اگر از تو دور شوم . " فرمود : " پس اين جامه هايى را كه از برد يمانى است ، به فرزندت بده تا در نجات برادر خود ، از آنها استفاده كند . " سپس پنج جامه كه هزار دينار ارزش داشت ، به او عطا فرمود . راوى مىگويد : آن شب را حسين ( ع ) و يارانش به صبح رساندند ، در حالى كه زمزمه مناجات و تضرع آنان شنيده مىشد . عده اى در حال ركوع و جمعى در حال سجود و دسته اى ايستاده به عبادت مشغول بودند . در آن شب ، سى و دو نفر از لشكر عمر بن سعد خارج ، و به لشكرگاه حسين ( ع ) پيوستند . كثرت نماز و ديگر صفات كمال ، سجيه و خوى آن حضرت بود . ابن عبد ربه در جزء چهارم كتاب " عقد الفريد " نقل مىكند كه به على بن الحسين ( ع ) گفته شد : " چقدر فرزندان پدر شما كم هستند ! " فرمود : " عجب است كه داراى اين چند فرزند هم شده است ، زيرا او در هر شبانه روز ، هزار ركعت نماز بجا مىآورد و ديگر فرصتى براى مجالست با همسران خويش نداشت . " بامداد عاشورا ، حسين ( ع ) دستور داد تا خيمه اى برپا نمودند و در ظرفى كه عطر بسيارى در آن بود ، نوره تهيه كردند و به آن خيمه آمد تا به نظافت بپردازد . روايت شده كه برير بن خضير همدانى وعبد الرحمن بن عبد ربه انصارى ، پشت خيمه منتظر بودند كه بعد از حسين ( ع ) اقدام به تنظيف كنند . در اين هنگام برير شروع به مزاح كردن با عبد الرحمن نمود . عبد الرحمن گفت : " اى برير ! آيا مىخندى ؟ اكنون چه موقع خنده و چه جاى گفتن سخنان خنده آميز است ؟ " برير گفت : " طايفه من مىدانند كه من شوخى و مزاح را در جوانى و پيرى دوست نداشته ام ، و ليكن به خاطر خوشحالى اى كه از وصال به شهادت دارم ، اين عمل را انجام مىدهم . به خدا قسم چيزى نمانده است تا با شمشير خود با اين جمعيت روبرو شويم و ساعتى با آنها بجنگيم و سپس دست بر گردن حوريان بهشتى اندازيم . "
121
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 121