نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 119
بگذاريم و برويم ، در صورتى كه اين همه دشمن تو را احاطه كرده است ؟ " نه ، به خدا قسم ، چنين عملى امكان پذير نيست وخداوند زندگى بعد از تو را نصيب من نگرداند . من مىجنگم تا نيزه خود را در سينه دشمنانت بشكنم و شمشيرى را كه در دست خويش دارم بر آنان فرود آورم . و اگر هيچ گونه وسيله اى نداشته باشم ، با سنگ مبارزه مىكنم و از تو دور نمىشوم تا با تو بميرم . " پس از او سعيد بن عبد الله حنفى برخاست وگفت : " نه ، به خدا قسم ، اى پسر پيغمبر ! ما تو را تنها نمىگذاريم تا خدا گواه باشد كه ما وصيت پيغمبرش محمد ( ص ) را در باره تو حفظ كرده ايم ، و اگر بدانم كه در راه تو كشته مىشوم و سپس زنده مىگردم و پس از آن زنده زنده مىسوزم و بدانم كه هفتاد مرتبه با من چنين مىشود ، از تو دور نمىشوم تا قبل از تو مرگ خويش را ببينم . چگونه در راه تو جانبازى نكنم ؟ در صورتى كه كشته شدن يك مرتبه بيش نيست و بعد از آن به عزت و سعادت جاودانى خواهم رسيد . " پس از آن زهير بن قين برخاست وگفت : " به خدا سوگند ، اى پسر پيغمبر ! دوست داشتم هزار بار كشته و باز زنده شوم ، در حالى كه خداوند تو و برادران و اهل بيت تو را زنده بدارد . " سپس عده اى از اصحاب حسين ( ع ) سخنانى به همين مضمون عرضه داشتند و گفتند : " جانهاى ما فداى تو باد . ما تو را با دستها و صورتهاى خود حفظ مىكنيم و چون كشته شويم ، تكليفى را كه خداوند به عهده ما گذاشته است انجام داده ايم . " در همان شب ، به محمد بن بشير حضرمى اطلاع دادند كه پسرت در مرز رى اسير شده است . گفت : " آن را به حساب خداوند مىگذارم . به جان خودم قسم ، دوست نمىداشتم كه فرزندم اسير شود و من پس از او زنده بمانم . " حسين ( ع ) سخن او را شنيد و فرمود : " خدا تو را بيامرزد . من بيعت خود را از تو برداشتم . تو براى رهايى فرزندت هرگونه خواستى اقدام كن . "
119
نام کتاب : اللهوف في قتلى الطفوف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 119