responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 934


مى رسد و مدافعى نمى يابد و بچه اش را از آن زدن سقط مى كند و از شدت همان ضرب جان مىسپارد . [1] پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گويد : گفتم : انا لله وانا اليه راجعون ، پروردگارا ، پذيرفتم و تسليم هستم و توفيق و صبر از توست . گفتند : و تو را از آن دختر به همسرى برادرت دو فرزند است كه يكى از مكر و حيله مى كشند و



[1] - ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان 1 / 268 در شرح حال احمد بن محمد سرى بن يحيى بن ابى دارم محدث كوفى گويد : ( محمد بن احمد بن حماد كوفى حافظ پس از آن كه تاريخ مرگ او را ياد كرده گويد : او در بيشتر عمرش درست عقيده بود اما در اواخر عمر بيشتر ، تبهكاريها ( ى خلفا ) را بر او قرائت مى كردند . روزى در مجلس او بودم و مردى بر او چنين مى خواند : فلانى با لگد به سينه فاطمه زد به طورى كه كودك خود محسن را سقط كرد . . . ) . وابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة 14 / 193 گويد : ( ابو جعفر نقيب گفت : هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خون هباربن اسود را مباح كرد از آن رو كه زينب دختر آن حضرت را ( هنگام هجرتش به مدينه ) ترسانيد و او بچه اش را سقط كرد ، معلوم است كه اگر زنده بود بى شك خون كسى را كه فاطمه را ترسانيد و او بچه اش را سقط كرد مباح مى نمود ) . و شهرستانى در ملل و نحل 1 / 57 گويد : ( ابراهيم بن يساربن هانى نظام گفته است : دومى در روز بيعت با اولى لگد به شكم فاطمه زد و او بچه انداخت ، و فلانى فرياد مى زد كه خانه اش را با هر كه در آن است آتش بزنيد ، در صورتى كه در خانه جز على و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام كسى نبود ) . و بلاذرى ( متوفاى 279 ) در انساب الاشراف 1 / 586 گويد : ( اولى نزد على براى بيعت گرفتن فرستاد و او بيعت نكرد ، پس خودش آمد و مشعلى روشن به دست داشت ، فاطمه جلو در با او روبرو شد و گفت : اى پسر . . . آيا مى خواهى خانه را بر سرم آتش بزنى ؟ او گفت : آرى ، اين اكيدا مطابق همان چيزى است كه پدر آورده است ) . وابن عبد ربه اندلسى در عقدالفريد 5 / 13 گويد : ( كسانى كه از بيعت با اولى سر برتافتند على و عباس و زبير و سعد بن عباده بودند . على وعباس وزبير در خانه فاطمه نشستند تا آن كه اولى مردى را - كه راوى نام برد - به سوى آنان فرستاد تا از خانه فاطمه خارج شوند و به او سفارش كرد كه اگر سرباز زدند با آنان نبرد كن ، او هم با شعله اى از آتش پيش آمد بدين قصد كه خانه را بر سر آنان آتش زند ، فاطمه آنها را ديد و گفت : اى پسر . . . آمده اى كه خانه ما را آتش بزنى ؟ گفت : آرى ) . ابن قتيبه دينورى ( متوفاى 276 ) در الامامة والسياسة 1 / 12 گويد : ( پس ( دومى ) هيزم خواست و گفت : سوگند به آن كه جانم در دست او است يا خارج شويد يا آن كه خانه را بر سر اهلش آتش خواهم زد ، به او گفتند : اى . . . فاطمه در اين خانه است ! گفت : گرچه او هم در خانه باشد ! )

934

نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني    جلد : 1  صفحه : 934
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست