نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 902
خونها و تأخير اين جنگها شود تا در كار خود بينديشى و تجديد نظر كنى ؟ فرمود : چيست ؟ گفت : تو به عراق بازگردى و ما عراق را به تو واگذاريم ، ما هم به شام خود بازگرديم و تو آن را به ما واگذارى . على عليه السلام فرمود : مى دانم نظرت چيست ، قصد تو خيرخواهى و دل سوزى است ، اين امر فكر مرا به خود مشغول نموده و خواب را از چشمم ربوده و خيلى آن را زير و رو كردم و همه جوانب آن را سنجيدم ولى سر انجام به اين نتيجه رسيدم كه يا جنگ و يا كفر به آنچه خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم نازل فرموده است ، خدايى كه يادش بلند است از دوستان خود نمى پذيرد كه ببينند خدا نافرمانى مى شود و سكوت كنند و تسليم شوند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند ، از اين رو ديدم جنگ بر من از تحمل غلهاى آتشين دوزخ آسان تر است . آن مرد بازگشت و زير لب مى گفت : انا لله وانا اليه راجعون . آن گاه مردم بر يكديگر تاختند و تيرها و سنگها بود كه به سوى هم پرتاب مى كردند و پس از آن كه تيرها تمام شد با نيزه به يكديگر حمله كردند تا نيزه ها هم شكست . . . و نيز نصر از رجال خود نقل كرده كه : چون كار قوم بدانجا كشيد على عليه السلام به خواندن خطبه برخاست . حمد و ثناى الهى به جاى آورد و فرمود : اى مردم ، كار شما و دشمنتان به آنجا كشيد كه ديديد و از دشمن جز آخرين نفسها باقى نمانده است ، و كارها چون پيش آيد آخرش از اولش عبرت مى گيرد . اين قوم بر اساس غير دين در برابر شما پايدارى كردند تا آنجا كه ضربه هاى كارى به آنان زديم ، من باز فردا صبح بر آنان مىشورم و آنان را در پيشگاه خدا به محاكمه مىكشانم . خبر به معاويه رسيد ، عمروعاص را خواست و گفت : اى عمرو ، تنها همين امشب را فرصت داريم ، فردا صبح على كار را يكسره خواهد كرد ، نظرت چيست ؟ عمروعاص گفت : ياران تو در برابر ياران او مقاومت ندارند و تو هم
902
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 902