نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 886
مردم چون صدا و گريه فاطمه را شنيدند گريه كنان بازگشتند و نزديك بود دلهاشان بتركد و جگرهاشان بشكافد ، اما دومى با گروهى از همراهان على را از خانه بيرون آورده نزد اولى بردند و به او گفتند : بيعت كن . فرمود : اگر نكنم چه ؟ گفتند : آن گاه به خداى يگانه سوگند كه گردنت را مىزنيم . فرمود : در اين صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را كشته ايد . دومى گفت : بنده خدا آرى ، اما برادر رسول خدا نه ! اولى هم ساكت بود و هيچ سخن نمى گفت . دومى به اولى گفت : آيا دستور خود را درباره او صادر نمى كنى ؟ گفت : تا فاطمه در كنار او است او را بر كارى مجبور نمى سازم . آن گاه على به قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چسبيد و با ناله و گريه صدا مى زد : اى پسر مادرم ، اين قوم مرا به استضعاف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند . [1] 12 - علامه فيض كاشانى رحمه الله گويد : سپس دومى گروهى از آزاد شدگان و منافقان را جمع كرد و به منزل امير مؤمنان عليه السلام آورد ، با در بسته مواجه شدند ، صدا زدند : اى على ، در را باز كن كه خليفه رسول خدا تو را مى خواند . آن حضرت در را باز نكرد ، آنان هيزم آورده جلو در خانه نهادند و آتش آوردند تا آتش زنند ، دومى فرياد زد : به خدا اگر در را باز نكنيد آن را آتش مىزنيم . فاطمه عليها السلام كه ديد آنها منزل را آتش مى زنند برخاست و در را گشود و پيش از آن كه خود را پنهان كند آن گروه حمله كردند و او را كنار زدند ، فاطمه عليها السلام ميان در و ديوار پنهان شد ، آنان بر اميرمؤمنان عليه السلام كه روى فراش خود نشسته بود حمله بردند و به يارى هم حضرتش را كشان كشان از خانه بيرون بردند و گريبان او را گرفته و به سوى مسجد مى كشاندند . فاطمه عليها السلام مانع شد و فرمود : به خدا سوگند كه نمى گذارم پسر
[1] - الامامة والسياسة 1 / 19 . و جمله آخر سخنى است كه در سوره اعراف آيه 150 از قول هارون به برادرش موسى عليهما السلام نقل شده است .
886
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 886