نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 874
( او هم سوگند حق بود و جز حق چيزى نمى جست و از همين رو قرين حق و ايمان بود ) . معاويه گفت : او كيست ؟ گفت : على بن ابى طالب . معاويه گفت : مگر او با تو چه كرده كه نزد تو اين مقام يافته است ؟ گفت : نزد او رفتم تا از مردى كه براى جمع آورى زكات ما فرستاده بود شكايت برم زيرا ميان من و آن مرد گفتگوى مختصرى رخ داده بود . هنگامى رسيدم كه آن حضرت براى نماز برخاسته بود ، تا چشمش به من افتاد از نماز رو گرداند و رو به من كرد و با مهر و عاطفه فرمود : آيا حاجتى دارى ؟ داستان را گفتم . آن حضرت گريست ، سپس گفت : ( خداوندا ، تو بر من و آنان شاهدى كه من آنان را به ستم به خلق و ترك حق تو فرمان نداده ام ) . آن گاه قطعه چيزى مانند چرم غلاف شمشير از جيب بيرون آورد و روى آن نوشت : ( به نام خداوند بخشنده مهربان ، همانا شما را دليلى روشن از سوى پروردگارتان آمد ، پس پيمانه و ترازو را عادلانه دهيد و از كالاهاى مردم نكاهيد و در زمين به تبهكارى نپوييد ، باقى مانده خدا براى شما بهتر است اگر مؤمن باشيد و من نگاهبان شما نيستم . [1] چون نامه مرا خواندى مسئوليتى را كه از سوى ما دارى حفظ كن تا كسى بيايد و آن را تحويل بگيرد - والسلام ) . اى اميرمؤمنان ، او را به همين راحتى عزل كرد و حتى آن نامه را مهر و موم نكرد . معاويه گفت : نوشته اى به او دهيد كه با عدل و انصاف با او رفتار شود . سوده گفت : تنها با من يا با همه قوم من ؟ معاويه گفت : تو را با ديگران چه كار ؟ سوده گفت : به خدا كه از بخل و زشتى و پستى است اگر عدالتى فراگير و عمومى نباشد ، و من با ديگران فرقى ندارم . معاويه گفت : هيهات ، كه پسر ابو طالب شما را
[1] - اقتباسى است از آيات 85 سوره اعراف و 183 سوره شعراء .
874
نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 874