نام کتاب : الإمام علي بن أبي طالب ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : أحمد الرحماني الهمداني جلد : 1 صفحه : 719
لاتزهد الدهر في زهو تواقعه * فكل عبد سيجزى بالذي عملا ( مرا حله اى پوشاندى كه روزى جلوه اش كهنه مى شود و من تو را حله اى از ثناى زيبا خواهم پوشاند ) . ( اگر به ثناى زيباى من نائل شوى به مكرمتى دست يافته اى كه به جاى آن چيز ديگرى نخواهى خواست ) . ( ثنا و ستايش ياد صاحبش را زنده مى دارد مانند باران كه كوه و دشت را از ترى خود زنده مى سازد ) . ( به خاطر بزرگى و كبرى كه به دست مى آورى به روزگار بى اعتنا مشو ، كه هر بنده اى به پاداش عمل خود خواهد رسيد ) . على عليه السلام فرمود : برايم دينار بياوريد . صد دينار آوردند و همه را به سائل داد . اصبغ گويد : من گفتم : اى اميرمؤمنان ، يك حله و صد دينار به او بخشيدى ! فرمود : آرى ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود : ( هر يك از مردم را در جاى و منزلت خودش قرار دهيد ) ، و منزلت اين مرد در نزد من همين بود . [1] 3 - سائلى نزد على عليه السلام آمد ، حضرت به او نگريست و ديد كه رنگ چهره اش از شرم تغيير كرده است ، به او فرمود : حاجتت را بر زمين بنويس تا خوارى خواهش را در چهره ات نبينم . او نوشت : لم يبق لي شئ يباع بدرهم * تغنيك حالة منظري عن مخبري إلا بقية ماء وجه صنته * أن لايباع ونعم أنت المشتري ( هيچ چيزى برايم نمانده كه به درهمى به فروش رود ، و رنگ رخساره ام تو را از سر درونم خبر مى دهد و نيازى به گفتن ندارد ) . ( تنها ته آبرويى مانده كه آن را نگاه داشته ام كه به فروش نرود ، و تو خوب